گفتوگوی «اعتمادآنلاین» با نوید محمودی، کارگردان فیلم سینمایی «هفتونیم»:
قصه دخترانی که در جامعه نیم به حساب میآیند
نوید محمودی، کارگردان «هفتونیم»، بر این باور است که هنگام ساخت این اثر فکر کرده فیلم باید صاف و صادق ساخته شود و آدمها هم صادقانه به آن نگاه کنند. او میگوید: مخاطبان را هم به یک نگاه صادقانه به فیلم دعوت میکنم.
اعتمادآنلاین| سحر آزاد- زنانی ایرانی و افغانستانی جمعهشب مراسم عروسیشان است، اما چند روز مانده به آن درگیر مسائلی میشوند که این مراسم و حتی ازدواج آنها را با چالش روبهرو میکند. نوید محمودی در فیلم « هفتونیم » داستانهایی از زنان ایران و افغانستانی را با موضوعهایی که همچنان در بسیاری از کشورها دغدغه زنان محسوب میشود همچون ازدواج احباری و... روایت کرده و میگوید دیدن این فیلم برای زنان لازم و برای مردان ضروری است.
جمشید و نوید محمودی که به برادران محمودی نیز معروف هستند، اینبار با فیلم « هفتونیم » به سینما آمدهاند. البته به دلیل شرایط حاصل از بیماری کرونا، « هفتونیم » به صورت آنلاین اکران شده است، اما در همان هفته اول به گفته نوید محمودی، کارگردان فیلم، میزان استقبال مخاطبان رضایتبخش و امیدوارکننده بوده است.
این 2 برادر افغانستانی کار تهیهکنندگی و کارگردانی فیلم را به صورت مشارکتی انجام میدهند و در فیلمهایی که نوید محمودی کارگردان باشد، جمشید محمودی تهیهکننده است و در تعداد دیگری از فیلمهایشان عکس این اتفاق میافتد.
حالا نوبت اکران فیلمی از نوید محمودی است که به گفته خودش قصه برخی از آنها سالها با او بوده است. «هفتونیم» محصول مشترک ایران و افانستان است و در آن ندا جبرائیلی، هستی مهدویفر، آناهیتا افشار، فرشته حسینی، شیدا خلیق، افسانه کمالی، محمدرضا غفاری، علیرضا کمالی و حسین مهری بازی میکنند.
این فیلم برای اولین بار در جشنواره فیلم بوسان به نمایش درآمد و در هشتمین دوره جشنواره فیلم پارسی در سیدنی استرالیا، جایزه بهترین فیلم را دریافت کرد. با نوید محمودی در مورد این فیلم صحبت کردهایم.
***
*شما در مراسم اختتامیه هشتمین دوره جشنواره فیلم پارسی در سیدنی استرالیا برای جایزهای که به خاطر فیلم «هفتونیم» گرفتید، گفتید که احساس میکنم مساله زنان و دختران، دغدغه اصلی جامعه باشد و آنها هم باید از حق واقعی خود در جامعه بهرهمند شوند. با اینحال از آنجا که فیلمهای مشترک شما و برادرتان به موضوع عشق و مهاجرت و مشکلات افغانهای ساکن ایران میپرداخت، چطور شد دغدغه ساختن فیلمی درباره مشکلات و دغدغههای زنان آنقدر پررنگ شد که تصمیم گرفتید خلاف رویه دیگر آثارتان به سراغ این مساله بروید؟
این فیلم هم مانند آثار قدیم و رویه ما یعنی دغدغه مهاجران است، اما ایندفعه درباره نسل جوان مهاجران و دغدغههایی است که دارند. بخش مهمی از آن نیز از فضای فرهنگی و سنتی خود افغانستان میآید. بسیاری از شخصیتهای فیلم، دخترهای افغان هستند که البته دغدغهام هستند.
دغدغه ما در «چند متر مکعب عشق» عشقی است که از نظر پدر مرونا ممنوع است. در «رفتن» هم عشق از نظر خانواده فرشته ممنوع است و او پنهانی تصمیم به فرار میگیرد. «شبانه»، «ناهید»، «نیلوفر» و «شکر» هم در «هفتونیم» افغان هستند، برای همین این فیلم در ادامه همان فضایی است ک به قصههایش تعلق خاطر داریم و فکر میکنیم باید راجع به آن حرف زده شود و فیلم ساخته شود.
*چقدر با مشکلات زنانی که میخواستید قصهشان را روایت کنید، آشنا بودید؟ آیا در اطرافتان زنانی با این دغدغهها بودند که برایتان ملموس باشد یا مجبور شدید به سراغ تحقیقات و بررسیهای بیشتر بروید؟
این قصهها سالها با من و در ذهنم بودند. بعضی از آنها حتی به صورت جدی نوشته شده بودند؛ مانند قصه «ناهید» که فکر میکردم میتواند یک قصه بلند باشد یا قصه «شبانه». وقتی تصمیم به ساخت این فیلم گرفتم احساس کردم بهتر است تمام این موضوعهایی را که حول یک محور میگردد به یک فیلم تبدیل کنم.
برای همین خیلی نیازی به تحقیق نبود. اصولاً فکر میکنم مسائل اینطوری خیلی نیاز به تحقیق نداشته باشد. کافی است قدری به اطرافمان دقیقتر نگاه کنیم تا آن را ببینیم. همین امروز که داریم درباره این موضوع صحبت میکنیم، خبری خواندم که مردی در افغانستان بینی زنش را به جرم اینکه با نامحرم صحبت کرده، بریده است یا چندوقت قبل خواندم که طالبها دختری را که با تلفن همراه با مرد بیگانهای حرف زده، در ملأعام شلاق زدند و بعد کشتهاند.
اینها موضوعهایی است که میشنویم و به نظرم لزومی ندارد که فکر کنیم خیلی به تحقیقات نیاز دارد، چون وظیفه من روایت اینهاست و قرار نیست راهکاری ارائه دهم پس نیازی به تحقیق خیلی زیادی نداشتم.
این هفت قصه سالیان سال با من بود؛ مثلاً داستان «شبانه» از داستانی که شاید نزدیک به 20 سال قبل شنیده بودم، آمده بود. دختر مهاجری در بیابانی مورد تجاوز قرار گرفته و آن دختر از ترس اینکه مبادا خانوادهاش با او کاری کنند دست به خودکشی زده است.
*هر یک از داستانها، به موضوعهایی اشاره کرده است که به خودی خود تابو محسوب میشوند و چالشهای زیادی برای مطرح کردن آنها در جامعه جود دارد. برای پرداختن به آنها به خصوص از نظر خط قرمزها مشکل نداشتید؟
فکر میکنم اگر قصد شما بیان واقعیتی باشد که در آن قصد بیحرمتی به جامعهای را که در آن زندگی میکنید، نداشته باشید و متوجه باشید باید و نبایدی وجود دارد، ممکن است هیچوقت خط قرمزی وجود نداشته باشد.
خط قرمز وقتی به وجود میآید که شما هدفتان این نباشد که واقعیتی را بگویید بلکه هدفتان این باشد که از آن واقعیت برداشت خودتان را بیان کنید. تمام تلاش من در این هفت قصه آن چیزی بود که در واقعیت راجع به آن شنیده بودم و فکر میکردم باید تبدیل به فیلم شود. قصد تابوشکنی یا هنجارشکنی نداشتم.
فکر کردم این فیلم باید صاف و صادق ساخته شود و آدمها هم صادقانه به آن نگاه کنند. مخاطبان را هم به یک نگاه صادقانه به فیلم دعوت میکنم و هیمشه میگویم دیدن این فیلم برای خانمها لازم و برای آقایان ضروری است برای اینکه بعضی وقتها ما متوجه عواقب رفتارمان، کلمات و کردارمان نیستیم.
*مشکلاتی که در هر یک از داستانها وجود دارد، زندگی زنان بسیاری را در هر 2 جامعه ایرانی و افغان تحتالشعاع قرار داده است. گذشته از اینکه در برخی از شخصیتها مانند نیلوفر اگر مادرش هنگام صحبت تلفنی اشاره نمیکرد که افغان هستند، مشخصه دیگری از اینکه او افغان است دیده نمیشد. تاکید بر این مرزبندی ایرانی و افغانی دلیل خاصی داشت؟
غیر از قصه «شبانه» که بنا به نوع نیازش احساس میکردم او در یک خیاطی محدود به همراه 2 سه نفر کار میکند و هنوز هم میتواند لهجه داشته باشد، در مورد دیگران تفکر و نظرم این نبود. احساس میکردم آنها باید لهجه نداشته باشند و کاملاً با فضایی که در تهران یا هر شهر دیگری غیر از تهران، بزرگ شدهاند و یا از نظر رفتار و نوع زندگیشان با ایرانیها یکسان باشد به دلیل اینکه واقعیت هم همین است.
وقتی شما سالهای زیادی در کشوری زندگی میکنید خیلی از خصوصیتهایتان شبیه کشور مهمان میشود همانطور که شما وقتی به آلمان بروید و آنجا زندگی کنید، آلمانی حرف میزنید و مانند آنها نشست و برخاست میکنید.
مهاجر برای اینکه به سرزمینی که به آن پناه میبرد، احساس انس کند و مردم آنجا با او احساس غریبگی نکنند، تلاش زیادی را معطوف به این میکند که شبیه آنها شود و شبیه بودن میتواند برای او امتیاز بیاورد، و اگر هر لهجه و خصوصیت دیگری را همچنان حفظ کند، ممکن است بارها و بارها مورد تحقیر قرار بگیرد و متاسفانه این یک واقعیت تلخ است. برای همین دلم میخواست این شخصیتها خیلی واقعی باشند. غیر از «شبانه» که به طور مشخص اشاره کردم چرا لهجه دارد. البته ما «شکر» را هم ندیدم. شاید اگر او را میدیدیم، چون عمر آمدن خودش و خانوادهاش به ایران خیلی کم بود، حتماً دختری بود که لهجه میداشت، اما نوع قصه شکر و روایتی که در ذهن من داشت این بود که شکر نباید دیده میشد چون یک دختر 12 یا 13 ساله بود که در قمار باخته شده بود.
*ماجرای نامگذاری «هفتونیم» چیست؟ ما هفت داستان درباره 6 زن جوان و یک دختر 13 ساله داریم. اگر دختر 13 ساله را هم به عنوان یک انسان بالغ در نظر نگیریم باز هم تعداد آنها به هفتونیم نمیرسد. آیا فردی که ترنس است، به عنوان 2 شخصیت در نظر گرفته شده؟
این نکته را چندبار در جشنوارهها و هم در ایران شنیدهام اما اینطور نیست.
*در نقدها و نوشتههایی که درباره فیلم گفته شده، آمده است.
فیلم در اصل، قصه هفت دختر است که در اجتماعی زندگی میکنند که نیم به حساب میآیند و روی آنها به عنوان یک حق اجتماعی کامل حساب نمیشود. در اصل قصه فیلم من قصه هفت نیم است که باعث شد نام فیلم را هفتونیم بگذارم.
*پروسه ساخت فیلم چقدر طول کشید و به غیر از فرشته حسینی که تبار افغانی دارد، دیگر بازیگران برای ایفای نقش یک دختر افغان چه مراحلی را طی کردند؟
از لحظه پیشتولید تا آماده شدن آن حدود چهار ماه زمان برد. درباره دخترها باید بگویم اولین تجربه من با ندا جبرئیلی برای نقش یک دختر افغان بود. تجربه بسیار سختی برایم نبود، چون او به شدت بازیگر توانایی است و حدود 20 روزی با هم در مورد لهجه تمرین کردیم و بعد به سراغ رفتارشناسی شخصیت رفتیم.
درباره دیگران، چون قرار نبود لهجه داشته باشند، کار قدری سادهتر بود، اما تمام شخصیتها خصوصیاتی داشتند که روزهای روز دربارهاش حرف میزدیم و تمرین میکردیم.
*بیشتر از چند روز از اکران آنلاین فیلم نمیگذرد، اما واکنشها به خصوص از سوی جامعه زنان یا افغانها داشتهاید؟
واکنشهای خوبی گرفتهام. طبیعتاً هر اثر هنری واکنشهای مثبت و منفی خواهد داشت. تا الان واکنشهای منفی خیلی به سراغم نیامده است، اما طبیعتاً میتوان تصور کرد که ممکن است بیشتر خانمها این فیلم را دوست داشته باشند و بعضیها هم دوست نداشته باشند و بگویند چرا این فیلم راجع به خانمها ساخته شده است، اما مهمترین مساله این است که فکر میکنم فیلمها زمانی که از ساخته شدن و تماشایشان میگذرد، تاثیر میگذارند.
این تاثیرات به صورت جوهر تازه شروع میشود، رنگ پس میدهد و ذهن ما را درگیر خودش میکند. تصور میکنم «هفتونیم» از آن فیلمهاست و آدمها بعد از دیدن فیلم احیاناً زمانی که اتفاقی برایشان بیفند ممکن است یادشان بیاید نمونه این اتفاق را در آن دیدهاند. برای همین فکر میکنم هرچه از زمان فیلم بگذرد، طبیعتاً میتوانیم بازخوردهای بیشتری بگیریم.
*طی این سالها مردمی که در افغانستان زندگی میکنند، چه واکنشی به آثارتان داشتهاند و چقدر بیننده آنها بودهاند؟
در 10 سال گشته سه چهار مرتبه به افغانستان رفتهام. معمولاً سفرهایم بیشتر از چهار پنج روز نبوده و سفرهایی بوده که بیشتر در فضاهای هنری بوده است. فیلمهایی را دیدهام و آنها هم فیلمهای ما را دیدهاند و معمولاً همراه با لطف بوده است.
با توجه به فضایی که برای من و جمشید در ایران وجود دارد تولید چنین فیلمهایی برایشان جذاب است. من هم سعی میکنم فیلمهایی را که از سوی آنها ساخته میشود، دنبال کنم و ببینم.
*از اکران آنلاین راضی بودهاید؟
تا به امروز که هفته اول اکران آنلاین است، خیلی خوب بوده است. امیدوارم همچنان این مسیر در هفتههای آینده ادامه پیدا کند.
دیدگاه تان را بنویسید