گفتوگو با عباس بهارلو، نویسنده کتاب «سینماسوزی در ایران» به بهانه سالگرد قربانیان آتشسوزی سینما رکس
بوی سوختن در 28 مردادی دیگر
چهل و دو سال پیش در چنین روزی سینما رکس شهر آبادان در یک فاجعه ملی دچار حریق شد و حدود 400 انسان بیگناه که در سالن سینما به تماشای فیلم «گوزنها» نشسته بودند از زن و مرد و پیر و جوان، طی جنایتی هولآور که دهشتناکترین حادثه سینماسوزی نه فقط در ایران بلکه در جهان است، زنده زنده سوزانده شدند.
اعتمادآنلاین| چهل و دو سال پیش در چنین روزی سینما رکس شهر آبادان در یک فاجعه ملی دچار حریق شد و حدود 400 انسان بیگناه که در سالن سینما به تماشای فیلم «گوزنها» نشسته بودند از زن و مرد و پیر و جوان، طی جنایتی هولآور که دهشتناکترین حادثه سینماسوزی نه فقط در ایران بلکه در جهان است، زنده زنده سوزانده شدند.
با عباس بهارلو محقق، پژوهشگر مباحث سینمایی که از قضا از اهالی آبادان است و کتابی هم درباره این حادثه تلخ نوشته، گفتوگویی انجام دادیم که
پیش روی شماست:
بحث را از اینجا آغاز کنیم که روایتهای متفاوت و متناقضی از آتشسوزی سینما رکس آبادان وجود دارد. شما که زاده آبادان هستید آیا در جریان این فاجعه ملی قرار داشتید؟ باتوجه به اینکه کتابی هم با عنوان «سینماسوزی در ایران» منتشر کردهاید که بخشهایی از آن درباره سوزاندن سینمای رکس است، از این واقعه چه در ذهن دارید؟
روزی -یا درواقع شبی- که این فاجعه رخ داد من در زادگاهم نبودم. دو، سه روز بعد به آبادان آمدم،
شبهنگام بود و به محض ورود به شهر، در آن گرمای طاقتسوز، آنچه قبل از هر چیز سخت توجهم را جلب کرد حجلههایی بود که سرِ هر کوچه و خیابان برپا شده بود و فضای شهری را که زمانی بسیار زنده و سرحال بود سوگوار و غمگین کرده بود. گمان میکنم شب از نیمه گذشته بود و ترددی در شهر نبود، به همین دلیل از همان روز این تصویر در ذهنم نقش بست که این زادگاهم است که در سوگ و ماتم خفته است؛ شهری فرورفته در حزن و اندوه که تمام پیکرش، تمام کوچه و خیابانهایش، بوی گوشت سوخته میداد، آنقدر که احساس خفقان میکردی و آشفتگی و سرگیجه. پیشانیام عرق کرده بود و نمِ چشمانم از زیر عینک دستهشاخیام روی گونههایم میغلتید. این تصویری است که من دستکم هر سال در روز 28 مرداد، دو روز بعد از تولدم، بهیاد میآورم.
آنطور که در بعضی اظهارنظرها و گفتوگوها آمده ظاهرا مسببان اصلی این حادثه تصور نمیکردند چنین حجم عظیمی از فاجعه رخ دهد. شما چه نظری دارید؟
در فاصله زمستان 1356 تا بهمن 1357 تعداد زیادی از سالنهای سینما در تهران و شهرستانها تخریب یا طعمه حریق شدند، اما آنچه در 28 مرداد 1357 در آبادان رخ داد و به کشته شدن حدود 400 نفر منجر شد، فاجعهای ملی بود. سوختن 400 انسان بیگناه، از زن و مرد و پیر و جوان، جنایتی هولآور است که دهشتناکترین حادثه سینماسوزی نه فقط در ایران بلکه در جهان محسوب میشود. همانطور که در کتاب «سینماسوزی در ایران» هم نوشتهام این فاجعه شاید پیچیدهترین و رازآمیزترین رویداد روزهای انقلاب باشد که گذشت زمان از برخی جنبههای پیچیده و رازآمیز آن قدری کاسته است.
قطعا یکی از مهمترین مدارکی که در دسترس همگان است فیلمهای دادگاهی است که برای حسین تکبعلیزاده، به عنوان متهم شناخته شده این فاجعه، از سوم شهریور 1359 در «سینما تاج» آبادان برگزار شد و او به شکل پراکنده به جزییاتی اشاره کرد که با کنار هم قرار دادن آنها میتوان به سرنخهایی درباره مسببان (شاید) اصلی این فاجعه دست یافت. تکبعلیزاده به نام اشخاصی اشاره کرد که برخی آنها هیچگاه در دادگاه حضور نیافتند.
هرچند به گمان من ابعاد سناریوی سوزاندن این سینما آنقدر پیچیده و گسترده است که حتی خود تکبعلیزاده هم، که مسبب به آتش کشیدن سینما شناخته شد، از آن مطلع نبود. هاشم آقاجاری، که متولد آبادان است و در آن سالها در زادگاهش فعالیت سیاسی داشت و در «شورای انقلاب آبادان» فعال بود، در سال 1391 به این نکته اشاره کرده است که تکبعلیزاده «با کمک چند جوان متعصب و احمق» آتش را در سینما رکس شعلهور ساختند. عین عبارت او که من هم در کتابم نقل کردهام، (به نقل از کتاب «تکوین شهر آبادان»، به کوشش حسین میرزایی) این است: «البته آنها نمیخواستند واقعا مردم را بسوزانند.
روی ناشیگری و حماقتی که داشتند موادی که ظاهرا یک واسطهای از تهران برایشان فرستاده بود، اینها بدون اینکه متوجه باشند این مواد چقدر قدرت اشتعال دارد و به چه سرعتی میتواند سینما را به آتش بکشد [دست به این اقدام زدند]. اطلاعی از جنس مواد و عملکردش نداشتند. تصورشان این بود که تا سینما شروع کند به سوختن آرام آرام جمعیت هم خارج میشود از سینما؛ اما نوع مواد به گونهای بود که اصلا فرصت فرار نداده بود به مردم... اینکه دقیقا این مواد را چه کسانی فرستاده بودند من اطلاعی ندارم.
این حسین تکبعلیزاده چه کسی بود؟ چه ویژگیهای اخلاقی و رفتاری داشت؟
آبادان شهر کوچکی بود و آدمهایی که در هر محله شهر زندگی میکردند از حال و روز هم بیشوکم باخبر بودند. من تکبعلیزاده را دهها بار دیده بودم، محل کار و رفتوآمدش با محلهای که ما زندگی میکردیم فاصلهای نداشت. او سابقه شرارت و فروش موادمخدر داشت. بارها به زندان افتاده بود و سر نترسی داشت. در روزهای انقلاب او هم به فکر افتاده بود که یکی، دو مکانی را که به حکومت وقت وابسته بود آتش بزند و همانطور که خودش در جریان دادگاه به تفصیل شرح داده است، به تور بروبچههایی افتاد که با محافل مخالف حکومت در ارتباط بودند. آدم سادهپادهای بود که این قابلیت را داشت که خیلی زود تحتتاثیر حرکتهای هیجانی قرار بگیرد. او درواقع دست به عملی زد که به نظر نمیرسد از عمق و ابعاد فاجعهآمیز آن مطلع باشد، برای همین در روزهایی که دادگاهی میشد از نظر روانی پریشاناحوال و عصبی بود؛ بیشتر از بابت فاجعهای که به عنوان عامل مرتکب آن شده بود. او در آن روزها بارها حرفهایش را تغییر داد و ظاهرا در مدت بازجویی نیز حرفهای متناقضی زده بود. من به پارهای از این نکات در کتابم اشاره کردهام.
نکته مهم دیگر اینکه آیا این فاجعه تاثیری در کلیت سینمای ایران داشت؟
تا آنجا که یادم میآید بعد از این آتشسوزی کلیه سینماهای تهران و شهرستانها دست به اعتصاب زدند و تعطیل شدند که این تعطیلی چند هفتهای بعد از انقلاب ادامه داشت. درواقع چنان هراسی به جان مردم افتاده بود که تمایلی به سینما رفتن نداشتند و طبعا صاحبان سینماها هم رغبتی به ادامه کارشان نشان نمیدادند؛ چون در آن ماهها سینماهایی که دایر بودند و فیلم نمایش میدادند یا طعمه حریق میشدند یا خسارتهای جدی میدیدند.
آیا آماری هم در این زمینه وجود دارد؟
بله. براساس آمار سندیکای سینماها تا قبل از انقلاب 115 سالن در تهران دایر بود که 19 سینما ممتاز، 40 سینما درجه یک، 27 سینما درجه دو و 29 سینما درجه سه بودند. در آن روزها به 31 سالن خسارتهای سنگینی وارد شد یا به دلایل گوناگون تعطیل شدند. در اوایل اسفند 1357 که اعتصاب سینماداران شکسته شد، 89 سالن بهتدریج آغاز بهکار کردند. از سال 1358 با مصادره اموال پارهای از سرمایهداران مصادره سالنهای سینما آغاز شد و بسیاری از سینماهای تهران و شهرستانها به نهادها و ارگانهای دولتی واگذار شدند.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید