گفتوگوی «اعتمادآنلاین» با حامد عنقا، نویسنده و تهیهکننده سریال «آقازاده»:
بحث بر سر شبکه نمایش خانگی برای حواسپرتی است / علامت سوالهای سرمایهگذاری در هنرهای تجسمی ایران بزرگ است
نویسنده و تهیهکننده سریال «آقازاده» از مجموعهداران آثار هنری است که میگوید به کورورش شیشهگران علاقه زیادی دارد و نمایش یکی از تابلوهای این نقاش به این دلیل است که این تابلو در این سریال شخصیت دارد. با او درباره هنرهای تجسمی و شبکه نمایش خانگی صحبت کردیم.
اعتمادآنلاین| سحر آزاد- گفتوگو با حامد عنقا، نویسنده و تهیهکننده سریال «آقازاده»، قرار بود در مورد خود سریال و مسائل مربوط به بحثهایی باشد که طی سه ماه اخیر بر سر نظارت بر شبکه نمایش خانگی پیش آمده است، اما وقتی برای سومین بار به منظور پیگیری مصاحبه با او تماس گرفتیم جریان مصاحبه تغییر کرد.
او در جریان توییتها و مصاحبههایی که نگارنده به بهانه پخش این سریال درباره حراجهای هنری نوشته بود قرار داشت و به همین دلیل پیشنهاد کرد به جای سوالهایی که احتمالاً ممکن است رسانههای دیگر هم درباره سریال بپرسند، راجع به هنرهای تجسمی و حراجها صحبت کنیم.
البته که با این پیشنهاد تمام سوالهای از پیش طراحیشده از بین میرفت، اما از آنجا که کنجکاوی بسیاری از مردم نسبت به آثار هنری و حراجها بیشتر شده بود و ما نیز به آن بهانه گزارشی درباره نحوه برگزاری یک حراج تهیه و با حمیدرضا ششجوانی در مورد سازوکار حراجها و حجت امانی راجع به تجربه حضورش در حراج ساتبیز گفتوگو کرده بودیم، بیمناسبت نبود این گفتوگو را هم با محور حراج یا هنرهای تجسمی پیش ببریم.
حامد عنقا که در حال حاضر عضو شورای پروانه ساخت آثار غیر سینمایی است، یکی از نویسندگان سریال «قلب یخی» بود که در سال 89 منتشر شد، اما در فصل دوم از این سریال کنارهگیری کرد و اکنون بعد از 10 سال بار دیگر سریالی به نویسندگی و البته تهیهکنندگی او در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است.
این سریال به مسائلی درباره قدرت و اقتصاد میپردازد و علاوه بر آن نمونه واقعی یک حراج هنری و آثار هنری از هنرمندان شناختهشده را به نمایش میگذارد. شاید برای نخستین بار است که در یک سریال ایرانی، نمایشی شبهواقعی از تابلوها و مجسمههای هنری، حراج، جعل اثر هنری و... به چنین وضوحی ارائه میشود. این گفتوگو درباره دلایل توجه عنقا به همین موضوع است.
***
*در تیتراژ پایانی سریال از مجموعه هنری شما هم یاد میشود که احتمالاً بعضی از آنها از مجموعه شخصی خودتان هستند...
بیشترشان از مجموعه خانوادگی و برخی هم جزو مجموعه موسسه «مهر طه» است.
*پس احتمالاً خود شما به خرید و فروش آثار هنری علاقهمند هستید و ممکن است بعضی از این آثار را از حراجها خریده باشید، اما بر اساس آنچه در سریال میبینیم و آنچه من تاکنون برداشت کردهام، بخشی از این سریال بازار و حراجهای هنری را نقد میکند. خود شما چه دیدگاهی نسبت به حراجها دارید؟
در ادوار مختلف در حراج شرکت کردهام... البته بحث خرید و فروش نیست.
*حراج تهران؟
بله. اتفاقاً حراج تهران را ذاتاً یک حرکت رو به جلو میدانم. هنرهای تجسمی قبل از انقلاب به خصوص در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 با ظهور مکتب سقاخانه و هنرمندانی که همین امروز هم مشهورترین هنرمندان در حراجها هستند روبهرو بود؛ از جمله زندهرودی، پیلارام، حسین کاظمی یا پرویز تناولی که همگی از دل یک مکتب بیرون آمدند.
روزگاری که هنر مدرن ما حرفی برای گفتن در دنیا داشت تقریباً در منطقه خبری نبود، اما بعد از آن دچار فترت شدیم. نسل جدیدی آمد که هنوز هم با گرایشهای مختلف میآید، اما شاید بتوانیم بگوییم عملاً در بازار هنر تجسمی ایران تا سالها هیچ خبری نبود. شاید ظهور و بروز آن در سالهای 2007 و 2008 اتفاق افتاد که کریستیز دوبی موجی به پا کرد و آقای سمیعآذر که امروز مدیر حراج تهران است در حراج کریستیز دخیل بود...
*او یکی از مشاوران حراج کریستیز دوبی برای آثار ایرانی بود...
بله. او یکی از کسانی بود که مثلاً باعث ورود اثر «پرسپولیس» پرویز تناولی به آن حراج شد که در اختیار یک بانک بود. به هر حال وقتی چنین بازاری به وجود میآید، یک جریان از حالت پستویی و گلخانهای تبدیل به جریانی میشود که زایش دارد و اقتصاد آن نیز مطرح میشود، اما به معنای این نیست که هیچ آسیبی هم به دنبال ندارد.
بعد از مدتی که میگذرد جریان اصلی دچار حواشی میشود یا ممکن است نگاههای غیرهنری روی این موضوع سوار شوند که لزوماً هدفشان به ذات هنر ربطی ندارد. طبیعتاً نگاه من این نیست که به صورت بنیادی نباید حراج وجود داشته باشد.
نگاه متوجه حواشی این ماجراست کمااینکه حرفی که در همین سریال میزنیم مستقیما ربطی به حراج تهران ندارد؛ درباره یک حراج تخیلی به نام «حراج خاورمیانه» است و نگاهمان بیشتر به این بخش کار است.
*اما تمام المانها و شکل و شمایل حراج تهران را دارد...
همه حراجهای دنیا از همین المانها استفاده میکنند و تقریباً همین شکل هستند. حالا تفاوت کار ما با بقیه این است که شاید در کار دیگران به حراج با جزئیات پرداخته نشده بود؛ مثلاً سریال «هیولا»ی مهران مدیری نیز به حراج پرداخته اما نسبتی با حراجی که از نزدیک دیدهاید نمیبینید به همین دلیل از نظرتان دور از دسترس است، اما شما به عنوان یک فعال حوزه تجسمی چون حراج تهران را دیدهاید و شاید کریستیز یا ساتبیز را ندیده باشید، ممکن است احساس کنید این حراج چقدر شبیه حراج تهران است کمااینکه این المان در همه حراجهای دنیا وجود دارد؛ مثلاً قبل از اینکه به حراج بروید باید ثبتنام و یکی 2 روز قبل حساب بانکی اعلام کنید.
همچنین باید معلوم شود که اهلیت این معامله را دارید و وقتی تایید صلاحیت شدید تازه اجازه ورود به حراج را پیدا میکنید. نه اینکه هر کسی همان موقع که تصمیم میگیرد تابلو بخرد، بتواند وارد حراج شود. کاتالوگها نیز یک هفته قبل از حراج ارائه میشود. طبیعتاً خیلی از شرکتکنندگان در حراج از راه دور و تلفنی شرکت میکنند، نمایندگان حراج که پشت تلفن هستند این کار را برایشان انجام میدهند و این موضوع در تمام حراجها اتفاق میافتد. البته به جز حراج تهران چند حراج دیگر هم در کشورمان داریم...
*مثل حراج «باران».
حراج ملی هم داریم یا یک زمانی حراج «رعد» را داشتیم. آن حراجها نیز تقریباً به همین ترتیب هستند و از همین قواعد پیروی میکنند، حالا شاید کمی انضباط حراج تهران نسبت به دیگر حراجها بیشتر و بازاری که هدف گرفته جدیتر باشد. به همین دلیل ما صرفاً در مورد حراج تهران حرف نمیزنیم. حراج تهران طیفهای مختلفی را به خود میبیند. ما درباره اینکه حراج هم مانند خیلی از زمینههای اقتصادی دیگر ممکن است درگیر پولشویی شود، حرف میزنیم.
توجه مردم و نهادهای نظارتی
مگر درباره پولشویی و پولهای آلوده در سینما، تئاترهای لاکچری یا مافیای کنسرتگذاران کم حرف زده شده است؟ حوزه تجسمی یک حوزه مهجور بوده و شاید اولین بار است که اینطور پیگیری و دربارهاش حرف زده میشود. بنابراین فکر میکنم اتفاق مبارکی است چون با این سریال توجه مردم به حراج بیشتر میشود. توجه نهادهای نظارتی هم بیشتر میشود.
چند سال قبل کریستیز و ساتبیز با یگدیگر توافق پشت پردهای درباره قیمتگذاری آثار انجام دادند که به یک رسوایی تبدیل شد، به شکلی که مدیران کریسیتز و ساتبیز برکنار شدند و توجه نهادهای نظارتی به آنها بیشتر شد. اینجا هم اگر حراج تهران توجه نهاد نظارتی را به خودش جلب کند، حیاط خلوت بعضیها برای معاملات خاص خودشان نمیشود و زمینه سوءاستفادهها از بین میرود که نتیجهاش خدمت به هنرهای تجسمی است.
*پیش از شروع نمایش «آقازاده»، شما در مصاحبهای با روزنامه خراسان عنوان کردید که این سریال قرار است گزارشی بیپرده و مستند از اتفاقات 2 سال اخیر در پهنه سیاست و اقتصاد باشد. به صورت مشخصتر اگر بخش اقتصاد و حراجها را در نظر بگیریم، مساله این است که پولشویی موضوعی نیست که به راحتی بتوان رد آن را گرفت. در همه دنیا ورود پولهای آلوده به دنیای هنر موضوع ناگفتهای نیست، اما پیگیری و کشف آن دشوار است.
به نظرم سخت نیست. ببینید، وقتی در سریال یا فیلمی به این موضوع میپردازید طرح مساله میکنید و درباره زمینههای پدید آمدنشان حرف میزنید. تو دستگاه قضایی نیستی که بخواهی چیزی را اثبات کنی.
تو موضوعی را میدانی و این دانستن تو با دانستن قاضی فرق میکند؛ یعنی میدانی فلان دستمزدی که به فلان بازیگر میدهی آنقدر خلاف عرف تجاری است که منشاء این پول نمیتواند سلامت باشد، چون پول سالم حاصل محاسبه و زحمت است. اما این موضوع لزوماً با علم قاضی درباره اینکه شما را متهم به جرم پولشویی کند متفاوت است، کمااینکه اثبات پولشویی خیلی کار سختی نیست.
پولشویی یعنی پولی را که منشاء آن آلوده است طی فرایندی به پولی که علیالظاهر منشاء آن پاک است تبدیل کنید. اتفاقاً در دستگاه قضایی، با توجه به اشرافی که امروزه به مسائل حسابهای بانکی و جابهجایی پولها وجود دارد، این موضوع خیلی امر پیچیدهای نیست...
*اما به نظر میآید در هنر همچنان امر پیچیدهای است...
من قائل نیستم که لزوماً هنر بستر پولشویی است. امروزه وقتی درباره پروندههای چند هزار میلیاردی حرف میزنیم پس یک فیلم سینمایی چند میلیاردی یا یک تابلوی نقاشی یکی 2 میلیارد تومانی لزوماً نمیتواند باعث پولشویی شود بلکه زمینههای دیگری را ایجاد میکند.
من معتقدم نصف پولهای آلودهای که وارد سینما و سریالها و... میشود به خاطر اعتبارسازی و برندسازی برای شخصی است که پول آلوده را آورده. پولشویی یعنی اینکه هزار میلیارد تومان را با 100 میلیارد تومان طوری بشویی که 900 میلیارد تومان پول پاک داشته باشی.
تو با یک فیلم 10 میلیارد تومانی نمیتوانی هزار میلیارد تومان را بشویی، یعنی گردش مالیای که اتفاق میافتد باید طوری باشد که این میزان پول در دل آن شسته شود و صاحب یک منشاء پاک شود. برای همین است که در همه دنیا برای شستن پولشان به سمت کازینو و هتل و این جور چیزها میروند...
*خب البته ما چنین مراکزی نداریم، اما از چند سال قبل شاهد تاسیس گالریهایی با فضاهای بسیار بزرگ بودهایم. در کنار آن برخی از این گالریها یا حامیان مالی، مجموعهداران و خریدارانی پدید آمدند که روی آثاری همچون پرفورمنس، چیدمان و... که معمولاً بازگشت سرمایه و از نظر اقتصادی فروش زیادی ندارد سرمایهگذاری میکردند. ضمن اینکه بسیاری از آنها سابقهای هم در دنیای فرهنگ نداشتند. در نتیجه به مرور این شائبهها پیش آمد که بخشی از سرمایهگذاریهایی که تاکنون در حوزههای دیگر همچون ساختمانسازی وجود داشت الان به سمت هنر آمده و همین مساله بیشتر به گمانهزنیها درباره پولشویی دامن زد...
درست است، اما اگر بیشتر از این توضیح دهم برای خودم دشمنان بیشتری تولید میکنم. به نظرم حجم دشمنانی که درست کردهام تا همینجا کفایت میکند. با این حال در همه دنیا تجار بزرگی هستند مثل ساچی (چارلز ساچی، مجموعهدار عراقیتبار آثار هنری ساکن بریتانیا) که بخشی از پولش را صرف برخی چیدمانها و هنرهای مفهومی میکند؛ از جمله آثار چند میلیون دلاری دیمین هرست، جف کونز و... . البته آنجا شاید سازوکار دیگری تعریف شده باشد، اما اینجا علامت سوالهای سرمایهگذاری در این حوزه بزرگ است.
سازوکارهای مشکوک
ساچی برای هر سرمایهگذاریای که انجام میدهد تعریف اقتصادی دارد یا سازوکار اقتصادی لری گاگوسیان به عنوان یکی از بزرگترین گالریدارهای دنیا در نقاط مختلف جهان کاملاً تعریفشده است؛ یعنی وقتی روی یک نقاش آبستره سرمایهگذاری میکند برایش تعریف دارد و اگر روی یک هنرمند دیگر هم سرمایهگذاری کند، باز هم برایش تعریف دارد، اما در ایران چنین سازوکارهایی را نمیبینید. سازوکارهای مشکوک دیگری هم وجود دارد.
یک وقتی در یک حراج، اثری از هنرمند درجهیکی میبینید، اما در کنارش اثری از هنرمندی ارائه شده که حتی یک گالری اثری از او به نمایش نگذاشته و بعد از پرسوجو متوجه میشوید پدر این نقاش یکی از افراد ثروتمند بوده که نقاشی منحصربهفردی از یک نقاش خیلی معروف مثلاً حسین زندهرودی را در اختیار داشته، اما به شرطی نقاشی را در حراج راه میداده که نقاشی دخترش هم به نمایش گذاشته شود.
البته درباره حراج این موضوع را هم بگویم که خیلی وقتها کارهای درجهیکی به دستشان رسیده که به خاطر همین حواشیها مجبور شدهاند آن را کنار بگذارند...
*دقیقاً کدام حواشیها؟
مثل وقتی که درباره مالکیت یا صحت و اصالت یک اثر حرف زده شد، همچون تابلوهای سپهری. اولین کسانی که درباره تقلبی بودن آثار سپهری حرف زدند که بودند؟ غولی مانند کوروش شیشهگران درباره آثار سهراب حرف زد که رفیق و همدورهاش بود و از زمانی که سهراب در گالری سیحون نمایشگاه برگزار میکرد همه آثارش را روی دیوار دیده بود یا پروانه سپهری (خواهر سهراب سپهری) در این باره صحبت کرد.
*حالا که صحبت از کوروش شیشهگران پیش آمد شاید بد نباشد از این همه تاکید بر آثار او در سریالتان هم بگویید.
آقای کوروش شیشهگران نقاش درجهیک و مورد علاقهام است. او آنقدر آدم بزرگی است که حتی حرف زدن در یک سریال تخفیف دادن شأن اوست. امیدوارم از اینکه 2 سه بار در سریال به کارهایش اشاره کردهایم ناراحت نشده باشد و البته تاکید بر اینکه این یک داستان است و لزوماً بسیاری چیزها و حتی قیمتها دقیق نیست و داستان است. او نقاشی است که در تمام حراجهای بزرگ دنیا مانند کریستیز و ساتبیز حضور داشته است. نقاش امروز و دیروز هم نیست.
از قبل انقلاب تا الان جایگاهش مشخص است، اما اینکه چرا در تیتراژ کار هم اثرش است، باید بگویم این تابلوی خاص شیشهگران در سریال ما شخصیت دارد. این همان اثری است که وقتی «مانلی» برای اولین بار به خانه «نیما» میرود جلوی کار شیشهگران میایستد یا مانلی این تابلو را از حراج میخرد و بعداً به خانهاش میبرد، اما وقتی «سحر» به آن خانه میرود و خودش را میکشد، آن تابلو را نیز از بین میبرد، انگار چنین سابقهای میان او و نیما هم بوده است.
البته اصل اثر در مالکیت مجموعه «مهر طه» است اما قرار دادن این اثر در تیتراژ و تاکید بر آن به دلیل مفهومی است که در دل قصه دارد. واقعیت این است که چند نقاش را خیلی دوست دارم از جمله استاد شیشهگران یا نسل جدیدی همچون حسن روحالامین.
*فارغ از بحثهایی که درباره خود سریال به خصوص در فضای مجازی مطرح شده است، از نظر پرداختی که به حراج تهران داشتهاید چه واکنشهایی دریافت کردهاید؟
مهمترین و جدیترین آنها از سوی خانم لیلی گلستان بود. ایشان در گفتوگو با روزنامه «جامجم» چنین مطرح کردند که نیتهایی پشت این کار هست که خوب نیست و گفته بودند در وضعیتی که مردم درگیر کرونا هستند چرا باید چنین حرفهایی زده شود؟ البته چون بنا بر مصاحبه نداشتم، پاسخی هم ندادم.
برای خانم گلستان نیز خیلی احترام قائلم. به هر حال پیشکسوت این حوزه هستند و با ترجمههای ایشان در دوران نوجوانی زندگی کردهایم، اما واقعیت این است که ایشان فرزند یکی از بزرگترین کارگردانهای سینمای ایران و مادر یکی از کارگردانهای مطرح این کشور است و حتماً میدانند سریالی که امروز پخش میشود حتماً یک سال قبل ساخته شده و ربطی به کرونای این روزها ندارد.
احساسم کردم که شاید دلخوریشان برای نشان دادن تابلوی سپهری بود. شاید به خودشان گرفتهاند، اما منظوری از این بابت در میان نبود، فقط برای ایجاد آشنایی در این موضوع بود. خود خانم گلستان چه در جهت معرفی استعداد و چه اقتصاد هنر نقش پررنگی داشتهاند و البته خودشان هم در این سالها کم منتقد خیلی از مناسبات نبودهاند.
*همانطور که خودتان اشاره کردید، در سریال هیولا هم به حراج پرداخته شده بود اما در سریال شما علاوه بر اینکه فضای واقعی حراج به آن صورتی که هست نشان داده میشود، اسامی و تابلوها نیز عین واقعیت هستند؛ همچون منوچهر نیازی، پرویز تناولی، سهراب سپهری، کوروش شیشهگران و...
شاید برای برخی مخاطبان فرقی نکند که اسم نقاش یا اثر نقاش واقعی باشد یا نه، اما اگر شما به عنوان کسی که این حوزه را دنبال میکند، اثری از منوچهر نیازی را روی یک تابلوی جعلی میدیدی، حالت بد نمیشد؟
*خب خود اثر هم میتوانست همان نباشد. البته این موضوع برای خود من جذاب بود، اما باعث تعجبم هم شد...
همین اتفاق باعث توجه بیشتر بخش مغفولمانده تجسمی نمیشد؟
واقعیتپذیر کردن ماجرا
*بله میتواند اینطور باشد، اما از آن سو پرخطر نبود؟ درباره آقازادهها صحبت و بعد عین آثار هنری هم نمایش داده میشود؟
نه. برای اینکه آثار واقعی که در سکانسهای حراج سریال نمایش داده میشود بیشتر متعلق به مجموعه شخصی است نه لزوماً خود من، از آثار اسبقی گرفته تا نیازی، احصایی، محصص یا دیگران. اتفاقاً به نظرم در واقعیتپذیر کردن ماجرا تاثیر داشت کمااینکه اگر اینطور نبود، برای خود شما هم سوالهایی درباره سریال پیش نمیآمد.
*به غیر از واکنش لیلی گلستان آیا واکنشهای دیگری هم دریافت کردید؟
در سطح رسانه نه اما در حد تماس و پیغام از دوستانم در حوزه تجسمی زیاد. به یکی از همین دوستان گفتم این سریال باعث شد توجه به حراج بیشتر شود و این میتواند خوب باشد. طبیعتاً چون هر کسی از منظر خودش نگاه میکند، در ابتدا باعث سوءتفاهم و دلخوریهایی هم شد که بخشی از آن بحق است و اشکالی هم ندارد.
ممکن است تو هم به عنوان روزنامهنگار حرفهای دیگری بزنی که دوست یا همکاری ناراحت شود، اما واقعیت را باید گفت. سالهای سال است که هر وقت حراج برگزار میشود، در شبکههای اجتماعی کلی درباره پولها، جنس آثار یا حتی مالکیت آنها حرف زده میشود. پس چرا همهاش حرفهای در گوشی؟ یک بار هم در سریالی به آنها پرداخته شود. حالا ممکن است باعث دلخوری 2 دوست گالریدار یا واسطه آثار شده باشد اما خب چهکار میشود کرد؟ به نظرم اینها گذراست.
*با توجه به اینکه گفتید 20 سال است به این حوزه علاقهمند هستید، چطور شد این سریال را در یکی 2 سال اخیر ساختید؟
ایدهام ربطی به حراج نداشت. بستری وجود دارد که زمینه را برای اینکه قصهات را بگویی مهیا میکند؛ مثلاً وقتی سریال «پدر» را میسازی چنین زمینهای نیست، وقتی «قلب یخی» را میسازی هم چنین زمینهای نیست. برای همین در این زمان و در ساخت این سریال پیش آمد. کمااینکه ممکن بود پنج سال دیگر پیش میآمد.
مثلاً مهدی کرمپور کارگردانی است که عکاسی میکند و یکی 2 بار هم در حراج بوده، اما هیچوقت در فیلمهایش به این موضوع نپرداخته یا «بیلی وایلدر» معروف یکی از بزرگترین مجموعهداران بود و از «دکونینگ» و خیلی از شاهکارهای نقاشی کار داشت، اما هیچوقت در هیچ یک از آثارش به حوزه تجسمی نپرداخت.
در کنارش خسرو سینایی، گیزلا سینایی، فرح اصولی و دخترانشان را داریم. همه از کسانی هستند که در حوزه تجسمی برای خودشان یَلیاند اما آقای سینایی به جز فیلمهای مستندی که درباره ژازه تباتبایی و... بود، فیلم داستانیای که به این موضوع بپردازد نساخت. پس خیلی به این مساله ربطی ندارد.
*از موضوع حراج که بگذریم، این روزها بحث نمایش خانگی خیلی داغ و حتی کارش به مجلس هم کشیده شده است. نمایندگان میخواهند بند 29 ماده 2 قانون اهداف و وظایف وزارت ارشاد را اصلاح کنند. چرا اینقدر موضوع شبکه نمایش خانگی بحثبرانگیز شده است؟
فکر میکنم همه این کارها یک حواسپرتی است. به جای اینکه تمرکزمان را روی این بگذاریم که ارشاد باید مجوز بدهد یا تلویزیون، بیاییم به این مساله توجه کنیم که محصول ساختهشده در شبکه نمایش خانگی و صداوسیما برای یک مخاطب ساخته میشود. من بچه تلویزیونم. با جنس فکری و گرایشی که دارم تکلیفم معلوم است.
وقتی برای شبکه نمایش خانگی کار میکنم باز هم همان مباحث در کارم مطرح است. در تلویزیون هم که کار میکنم باز همین بحثهاست، چه «پدر» باشد چه «تنهایی لیلا». حالا هر کدام یک مدیا هستند با یک مختصات. من خیلی هم موافق این نیستم که محصولات شبکه نمایش خانگی جای ماهواره را گرفتهاند.
ما به یک کار اصیلتر و زیربناییتر نیاز داریم. منتها همیشه وقتی درباره کارهای زیربناییتر حرف میزنیم هیچوقت حوصله انجام آن را نداریم. واقعاً بحث ممیزی مطرح نیست، کمااینکه در سریال خود من انتقاد کردند که چرا حجابهایت شبیه تلویزیون است یا به جای موی شخصیت دخترها، کلاهگیس نشان دادهای؟ از این حرفها همیشه هست و هیچ اشکالی هم ندارد چون در نهایت کسی که تصمیم میگیرد مخاطب است.
فکر میکنم به جای اینکه انرژیمان را روی این بگذاریم که شبکه نمایش خانگی کجا باشد، باید به این موضوع توجه کنیم که فضای رقابتی بخش خصوصی در شبکه نمایش خانگی با صداوسیما برای فرهنگمان لازم است. سریالی که در شبکه نمایش خانگی ساخته میشود حتماً ایراد دارد.
سریال خود من هم حتماً ایراد دارد. درباره سریالهای تلویزیونی هم این موضوع صدق میکند و آن نیز بیایراد نیست. به قول مرحوم حاتمی در فیلم «کمالالملک»، هنر مزرعه بلال نیست که هرچه بکاری همان درآید. به نظرم اصل موضوع حواسپرتی است...
رقابت صداوسیما و شبکه نمایش خانگی
*حواسپرتی از چه موضوعی؟
حواسپرتی از اینکه تمرکزمان را روی کیفیت محتوا ببریم یا برخی ایرادهای احتمالی را برطرف کنیم و از رقابت بخش خصوصی و صداوسیما استفاده کنیم. اینکه کجا مجوز نمایش خانگی را میدهد مهم نیست. اینکه به چه کسی با چه سازوکاری مجوز میدهد مهم است.
واقعیت این است که باید انتقادها را حل کنیم. مدیوم شبکه نمایش خانگی برای صداوسیما میتواند آثار خوبی به همراه داشته باشد و در رقابت میان سریالهای صداوسیما با سریالهای بخش خصوصی در شبکه نمایش خانگی اتفاقهای خوبی بیفتد...
*البته اگر این رقابت وجود داشته باشد...
به نظرم وجود دارد.
*اگر اعطای مجوز به صداوسیما سپرده شود، چطور میشود؟
واقعاً نمیدانم چه فرایندی اتفاق میافتد ولی بخش خصوصی در شبکه نمایش خانگی راه خودش را پیدا میکند. حرفم به این معنا نیست که با همه سریالهایی که در هر 2 طرف ساخته میشود موافقم، اما اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، مهم نیست که با مجوز تلویزیون کار میکنید یا وزارت ارشاد؛ کاری را انجام میدهید که باید منطق بخش خصوصی هم داشته باشد، پس بالاخره راهش را هم پیدا میکنید.
همین امروز هم اگر تلویزیون مسئولیت کامل را بر عهده گیرد، به نظرم در بلندمدت تفاوت خاصی ایجاد نمیشود. کمااینکه همین الان چندین سریال در مراحل آمادهسازی و تولید و پیشتولید قرار دارند.
دیدگاه تان را بنویسید