کد خبر: 435134
|
۱۳۹۹/۰۷/۰۵ ۱۰:۲۴:۰۵
| |

گفت‌وگویی با حمید بشیری به بهانه انتشار کتاب «اهرم فشار و شکل‌گیری کنش دراماتیک برای ادبیات، تئاتر و سینما»

خلق هنری فرمول قطعی ندارد

اهرم فشار نوشته حمید بشیری زبان ساده‌ای دارد و تلاش کرده است از الگوهای تازه نویسندگی در حوزه آثار آموزشی بهره برد و به جای کلی‌گویی نیز به یک ایده رسیده است، ایده‌ای که عنوان کتاب هم از آن نشات گرفته است.

خلق هنری فرمول قطعی ندارد
کد خبر: 435134
|
۱۳۹۹/۰۷/۰۵ ۱۰:۲۴:۰۵

اعتمادآنلاین| احسان زیورعالم- بازار کتاب‌های آموزشی در حوزه سینما و تئاتر از قدیم‌الایام داغ بوده است. کافی است کتابی به شهرت برسد تا با چاپ‌های متعددی روبه‌رو شود.

میل به نوشتن در میان جوانان زیاد است و بیش از همه تب فیلمنامه‌نویسی در دهه‌های اخیر اوج گرفته است. هنوز با گذشت شصت سال از چاپ نخستین شماره آموزش نمایشنامه‌نویسی به قلم لاجوس اگری و ترجمه مهدی فروغ، این کتاب در بازار کتاب فروش مناسبی دارد. هنوز سیدفیلد و مک‌کی با گذشت سه دهه از انتشار آثارشان محبوبند و در دانشگاه و آموزشگاه‌های هنری تدریس می‌شوند. البته با این واقعیت هم روبه‌روییم که با شهرت یک کتاب و مشهور شدن، انحصاری در فروش و توزیع

آن کتاب پدید می‌آید.

در آمریکایی که سیدفیلد و مک‌کی در آن اولین نسخه آثار مکتوب‌شان را منتشر کردند، سالانه ده‌ها کتاب آموزش فیلمنامه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی نگاشته می‌شود. تولید محتوا در این حوزه به ‌شدت قدرتمند است و صنعت عظیم فیلمسازی و اکنون سریال‌سازی منجر به یک چرخه کنش‌مند در تولید محتوای آموزشی شده است که به لطف فضای مجازی بخش مهمی از این محتواها به دست مخاطب ایرانی نیز می‌رسد.

در چنین وضعیتی اما نیاز به تولیدات داخلی نیز واجد اهمیت است. پیش‌تر کتاب‌های فارسی در حوزه نوشتن از یک رویکرد تقلیدی رنج می‌بردند یا آنکه نویسنده بین زبان ترجمه - به‌ سبب استفاده از منبع خارجی - و زبان شخصی دچار مشکل می‌شد.

اهرم فشار نوشته حمید بشیری اما کمی متفاوت است. زبان ساده‌ای دارد و تلاش کرده است از الگوهای تازه نویسندگی در حوزه آثار آموزشی بهره برد. به جای کلی‌گویی نیز به یک ایده رسیده است، ایده‌ای که عنوان کتاب هم از آن نشات گرفته است. کتاب اهرم فشار خواندنی است و زیاد وقت‌تان را نمی‌گیرد. از چند تمرین تشکیل شده است که می‌تواند شما را مجاب به نوشتن و دیدن کند و البته کنجکاو که چطور در بازار داغ ترجمه کسی کتابی تالیف کرده است. این گفت‌وگو پاسخ به برخی از این پرسش‌هاست.

*عموما کتاب‌های سینمایی به‌ خصوص در حوزه آموزش، منابع آمریکایی‌اند و بازار چنین کتاب‌هایی نیز با اسامی چون سیدفیلد و مک‌کی اشباع شده است. همین مساله مانع تجربه‌ شدن کتاب‌هایی نظیر اهرم فشار شده است. برای من این موضوع جذاب است چه شد تصمیم به نوشتن چنین کتابی گرفتید؟

سوال شما سوالی چند لایه است. باید به تمامی لایه‌ها پاسخ داد تا به جواب اصلی رسید. منابع امریکایی، منابعی فرموله شده هستند. یعنی ادعا دارند همه‌ چیز را در دل نظریه خود جا داده‌اند. یک اکسیر، یک قاعده کلی که با هر داستانی سراغش بروی، هر ژانری را در آن اعمال کنی، پاسخ خواهی گرفت. باید گفت این قاعده موفق نیز عمل کرده است. این ادعا پیش‌تر نیز از سوی هگل؛ فیلسوف آلمانی نیز مطرح شده بود که من تمام فلسفه را در دستگاه فکری خودم گنجانده‌ام و جالب این است که به سرعت از سمت سورن کیرکگارد؛ فیلسوف دانمارکی مورد هجمه و انتقاد قرار می‌گیرد. از طرفی ما نظریه‌پردازان اروپایی را نیز داریم که کمتر مورد وثوق مخاطب و مصرف‌کننده ایرانی است، چرا که جان کلام امریکایی‌ها را ندارد. دلیل آن هم این است که نیازمند اندیشه و تطبیق از سوی هنرمندی است که می‌خواهد از آن قاعده پیروی کند. مخاطب ایرانی متاسفانه به دنبال الگوی آماده است؛ اصطلاحا خلق اثر هنری بدون درد و خونریزی؛ به دور از اندیشه. نکته‌ای که من به عنوان پژوهشگر دارم این است که همه آنچه کتاب‌های آموزشی امریکایی دارند، همه قواعد نیست. حتما و قویا مسائلی وجود دارد که در آن قواعد نادیده گرفته شده است. همان‌گونه که سورن کیرکگارد با مطرح کردن مباحث فلسفی خود، هگل و دستگاه فلسفی‌اش را زیر سوال برد. برای آنکه شائبه ایجاد نکنم باید بگویم این به معنی طرفداری صرف از طرز فکر اروپایی نیز نمی‌شود. من از برچسب خوردن فراری‌ام. مساله من، مساله اندیشیدن و به اندیشه وا داشتن مخاطب است. قطعا اولین مخاطب من، مخاطب ایرانی است. من توهم فقط برای دیگران کار کردن را ندارم. اگر نظریه‌ای دارم، اول باید در کشور خودم کارکرد داشته باشد و این باز به معنی این نیست که جهانی فکر نکنم. سوال من اینجاست، آیا علوم انسانی با نظریه‌پردازی و تمام آنچه به انسان در ارتباط است، مرتبط نیست؟ آیا کسی می‌تواند ادعا کند انسان را به ‌مثابه انسان تمام و کمال در تمامی ابعاد فیزیکی، روحی و روانی، اندیشه‌ورزی و... شناخته است؟ آیا این امکان وجود ندارد که امروز نکته جدیدی درباره انسان بیاموزیم که دیروز از وجود آن بی‌اطلاع بوده‌ایم؟ آیا بر اساس شناخته‌های جدید نمی‌شود قوانین جدید نوشت؟ پس تا زمانی که انسان در حال شناخته شدن است، قوانین جدید نیز متولد می‌شوند.

از طرفی باید این را بگویم که دیگر دوره جامع‌الاشرافی در علوم مختلف به پایان رسیده و حنای این طرز فکر حداقل در نزد من دیگر رنگی ندارد. روزگاری ما یک طبیب داشتیم که برای هر دردی نسخه می‌پیچید؛ از دندان درد تا بیماری‌های روحی. اما حالا ما علاوه ‌بر داشتن تخصص، فوق تخصص نیز داریم. مثلا در بیماری چشم که خودش جزیی از کل انسان است، متخصص چشم با فوق تخصص عنبیه داریم. به عبارتی از رویکرد تلسکوپی و کلی‌بین به رویکرد میکروسکوپی یا جزیی‌بین کوچ علمی کرده‌ایم. نگاه من به نظریه‌پردازی از این زاویه دید است که علاوه ‌بر نترسیدن از انتقاد به بزرگان در کنار حفظ احترام به آنها، نگاهی جزیی‌نگر دارم. روزگاری فقط هفت عنصر داستانی داشتیم که من به آنها عناصر حیاتی درام می‌گویم که نبودشان به معنی خلق نشدن درام است؛ به عنوان مثال کاراکترپردازی، پیرنگ، درونمایه و... .

اما حالا وقتی از عناصر داستانی صحبت به میان می‌آید از نیرنگ بتمن، عذر فرویدی و... یاد می‌شود. اینها از کجا آمده‌اند؟ این را بگذارید در کنار این موضوع که اساسا هر عنصر داستانی، پدیده‌ای تک‌بعدی نیست و دارای سه بعد مشخص است. یک حجم است. طول و عرض و ارتفاعی دارد. اینها نکات مغفول مانده در تولید نظریه است که برای من جذاب است. جای خالی اینها من را به فکر وا داشت که وقتش شده، باید دست به کار شد.

*نوشتن کتب آموزشی به‌ خصوص در حوزه‌های تخصصی این هراس را ایجاد می‌کند که مبادا زبان نوشتاری ثقیل و نامفهوم باشد. شما ادبیات ساده‌ای در کار انتخاب کردید، نگاه‌تان به مقوله زبان چه بود؟ از چه الگویی استفاده کردید؟

زبان نظریه‌پردازی بی‌دلیل دچار یک روشنفکرزدگی و ثقیل‌نویسی متفرعن است. از آن دست تفکرها که من می‌دانم و تو نمی‌دانی؛ گویی هر چه کلمات درشت‌وزن‌تر، سواد علمی بیشتر. من از این فرهنگ بیرون نیامده‌ام و با آن بیگانه هستم. در فرهنگی که من در آن رشد کرده‌ام، باید زکات علم را پرداخت. آن هم به ساده‌ترین شکل ممکن. به عبارتی باید کلام را هبوط داد تا مخاطب بتواند آن را بفهمد. من علاقه دارم کتابم برای جامعه مخاطب قابل استفاده باشد. نمی‌خواهم کتابی بنویسم که جایش فقط در کتابخانه باشد. اگر روزی دیدید کتاب اهرم فشار و شکل‌گیری کنش دراماتیک به شکل شرحه شرحه شده در دست مخاطب است، بدانید این کتاب کار خودش را کرده. هر چند خوب است که وقتی اصطلاحاتی را به کار می‌بریم، آن را قبل از هر چیز برای مخاطب خود تعریف کنیم تا سریع‌تر با ما همراه شود که این کار نیز در ساده شدن مفاهیم و مطالب به مخاطب کمک می‌کند. شاید یکی از دلایل سادگی زبان این کتاب نیز همین باشد، چون من این کار را در بخش‌های ابتدایی کتاب کرده‌ام. این درباره اهمیت به مقوله زبان است.

درباره الگو هم باید بگویم قطعا من مبدع چنین نگاهی نیستم، اما به این قائلم که اگر به جای آموزش مستقیم، آموزش را در لایه‌های زیرین پنهان و به شکل غیرمستقیم نکات خود را بازگو کنیم، نتیجه آموزشی بهتری به دست خواهیم آورد. این نگاه هم رویکرد غربی دارد و هم شرقی.

*اهرم فشار برای ما ایرانی‌ها یک مفهوم بیشتر سیاسی است تا هنری. ریشه اصطلاح چیست؟ چگونه ساخته شد؟

این سوال را بگذارید با توجه به نکات سوال اول پاسخ بدهم. این مفهوم‌سازی در ذهن مخاطب ایرانی، از یک مفروضات غلط می‌آید که ریشه‌اش تک‌بعدی نگاه کردن به هر چیزی از جمله یک واژه یا ترکیب است. اگر ما برای واژه‌ها وزن قائل باشیم، اگر آنها را دارای طول و عرض و ارتفاع ببینیم، درخواهیم یافت که مفهوم سیاسی آن صرفا یکی از چندین معانی آن است. این از لحاظ فیزیک واژه. اما این کلمه روحی هم دارد. روحی که بروزات عینی و ذهنی در مخاطب ایجاد می‌کند. اگر همه اینها را هم کنار بگذاریم، می‌توانیم با تعریف مورد نظر از واژه یا ترکیب استفاده شده یا به عبارتی و یکی‌نویسی برای آن، مفهوم مورد نظر را برای مخاطب عرضه کنیم.

*شما در ساختار کتاب از فضای یک موزه استفاده کردید که بخش مهمی از آن به نگاه تاریخی شما به فیلم‌ها و نمایشنامه‌های مورد مثال داشت. اما به نظر انتخاب موزه فراتر از مرور یک تاریخ بوده، چه نگرشی در این مورد داشتید؟ آیا الگو یا مثالی برای رسیدن به چنین تصویری داشتید؟

پاسخ این سوال نگاهی دگرگون از زاویه‌ دیدی جدید به همان مطالب ارایه شده در پاسخ سوال اول است. اهمیت مطالعه تاریخ، خاصه تاریخ هنر این است که به ‌مثابه یک نقشه عمل می‌کند. من کجا ایستاده‌ام؟ پشت سرم چیست؟ به کجا قرار است بروم؟ این باعث می‌شود چرخ را از نو اختراع نکنیم.

از طرفی فضاسازی به مخاطب در درک بهتر، عینی‌تر شدن مباحث ذهنی و بعضا ثقیل و همچنین آموزش غیرمستقیم کمک می‌کند. ریشه این نگاه را از تئاتر به نگارش این کتاب آورده‌ام. آماده‌سازی‌هایی که گروه بازیگران پیش از تمرین متن نمایش انجام می‌دهند، عموما با بازی همراه است.

بازی‌هایی که ذهن را آماده تمرین می‌کند. در مدارس خطه اسکاندیناوی نیز از این روش در آموزش در مدارس بهره برده می‌شود. کودکی که عناصر معرفت‌شناسی او مانند حواس پنج‌گانه‌اش خوب برای دریافت تربیت نشده، نمی‌تواند یک ساعت در کلاس بنشیند و معلم را به شکل متکلم وحده تحمل کند. زود خسته می‌شود. دست آخر این دانش‌آموز نمی‌تواند امتحان خوبی بدهد و نمره قابل قبولی اخذ نمی‌کند و دست آخر برچسب خنگ یا تنبل را باید بر خودش ببیند. در حالی که او از طریق بازی بهتر می‌تواند کسب معرفت کند. من حق ندارم به عنوان نظریه‌پرداز، این دست از مخاطب خودم را نادیده بگیرم. هر چند سایر طیف‌های آموزشی نیز از این شیوه استقبال می‌کنند.

*در متن کتاب کمتر به نمونه‌های ایرانی ارجاع می‌دهید. به نظر شما درام‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی ایرانی در ساختار روایی مدنظر شما دچار اختلال است؟

نگاه تک‌بعدی در تولید آثار ایرانی چه در آثار مکتوب داستانی و چه در آثار نمایشی آفتی است که هنر داستان‌نویسی و هنر دراماتیک را زمین‌گیر کرده است. وقتی آدم‌های داستانی پیچیدگی ندارند، وقتی قصه‌ها دم‌دستی است، نباید انتظار خلق اثر لایه‌لایه و پرپیچ و خم را داشت. در آثار ایرانی و حتی نمونه‌های خارجی، اساسا اهرم فشارها به سمت حق‌السکوت یا باج پیش‌ می‌رود. در حالی که این دو قطعا اهرم فشار نیستند. امیدوارم نویسندگان یا مدرسان با خواندن این نظریه‌، از آن استفاده کنند. بالطبع تا اثری خلق نشود مثال هم زده نخواهد شد.

*الگوی شما در نوشتار به نوعی همراستا با الگوهای محبوب سیدفیلد و مک‌کی است که البته با تمرکز بر یک مساله خاص گسترش یافته اما پرسش مهم این است چرا سینمای ایران اساسا به چنین ساختارهای محبوبی در جهان واکنش منفی نشان می‌دهد؟

باید بگویم با بخش اول سوال شما موافق نیستم. اگر ناگزیرم به آنها ارجاع بدهم چون اکثریت با آنهاست. هر چند شیوه‌های دیگر را نیز مبسوط بررسی کرده‌ام. اما درباره هسته اصلی این سوال باید یک جواب ساده بدهم؛ عدم شناخت درست. روی کلمه درست تاکید دارم. متاسفانه خودم در دانشگاه شخصا شاهد این بوده‌ام که استاد دانشگاه مفاهیم ساده‌ای نظیر قهرمان و ضدقهرمان را اشتباه تدریس کرده است. دانشجو هم حرف او را می‌پذیرد و در نهایت وقتی اثری می‌نویسد، از صدر تا ذیلش پر است از غلط. پس طبیعتا اثری که دارای اغلاط مختلف است، نمی‌تواند جذاب باشد. وقتی استاد دانشگاه اهل مطالعه نیست، دانشجو نیز اهل مطالعه و مطالبه نیست، فاجعه به بار می‌آید.

*آیا در آینده نزدیک الگوی دیگری در نوشتار درام و فیلمنامه‌نویسی ارایه خواهید کرد؟

بله، وظیفه من پژوهش و نوشتن است. البته برای ادبیات داستانی و دراماتیک (تئاتر و سینما). اگر کوتاه بخواهم پاسخ بدهم باید بگویم کتاب‌های بعدی نیز با رویکرد میکروسکوپی، فلسفی و با موضوعی جدید و با تمرکز با دراماتیک بودن ارایه خواهد شد.

درباره جزییات نمی‌توانم بیشتر توضیح بدهم، اما همین را بگویم که وقتی از موزه «اهرم فشار و شکل‌گیری کنش دراماتیک» بیرون آمدید ممکن است دفعه بعدی همدیگر را در یک ترن هوایی، کنار ساحل دریا، درون یک هزارتو با دیوارهای پوشیده از آینه یا در دل کوچه‌های تاریخی و نیز ملاقات کنیم.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها