کد خبر: 437488
|
۱۳۹۹/۰۷/۱۶ ۱۲:۵۸:۰۰
| |

یادداشتی درباره تهران:

خلاصم کنید!

علی مسعودی‌نیا، نویسنده و منتقد ادبی، در یادداشتی نوشت: اگر یک شهر باشد که به طور تمام و کمال صفت «خراب‌شده» برازنده‌اش باشد همانا تهران خودمان است. خودش هم میلی به نجات ندارد وقتی رگ‌هایش از شمال به جنوب و شرق به غرب با ماشین و دود و آدم مسدود شده. تهران نمی‌گوید نجاتم بدهید. می‌گوید: خلاصم کنید!

خلاصم کنید!
کد خبر: 437488
|
۱۳۹۹/۰۷/۱۶ ۱۲:۵۸:۰۰

اعتمادآنلاین| علی مسعودی‌نیا، نویسنده و منتقد ادبی- اگر یک شهر باشد که به طور تمام و کمال صفت «خراب‌شده» برازنده‌اش باشد همانا تهران خودمان است. البته به همت سیل تهران‌نشینان که حالا مدتی است عزم‌شان را جزم کرده‌اند که ویلا و تفرجگاه و مامن و مسکنی داشته باشند در شهرستانی خوش آب و هوا، به زودی تعداد خراب‌شده‌های اساسی کشورمان افزایش خواهد یافت.

تهران مثل هر ابرشهری پایتخت از ارزش انداختن آدم‌هاست. از وفور آدم دارد می‌ترکد و به همین خاطر آدم‌ها برایش ارزش ندارند. مشتی شیء بی‌هویت و بی‌آدرس سرگردانند که روی دست شهر مانده‌اند و هی با یک وسیله‌ی ترابری از سویی به سوی دیگر برده و آورده می‌شوند. شهری که آدم‌هایش برایش ارزش نداشته باشند شهر مزخرفی است به نظر من. چون بانیان و ساکنانش را نمی‌تواند دوست داشته باشد. نمی‌تواند برایشان جای قشنگ و مسکن مناسب و رفاهی که سزاوارش هستند، یا نیستند فراهم کند. این می‌شود که طرفین رابطه کم‌کم از هم دلزده می‌شوند.

شهر آدم‌ها را روی خودش بالا می‌آورد و آدم‌ها هم ناچار از فیزیک شهر انتقام می‌گیرند؛ زباله می‌ریزند، آب دهان می‌اندازند، خانه‌های بدنقشه و بدنما می‌سازند، لشکر وندالیست‌ها تتمه‌ی زیباییش را زخمی و مخدوش و منهدم می‌کنند و حیات حیوانی و نباتی کم‌جانش (همان چهارتا سگ و گربه و نیم دوجین درختش) را بی‌جان می‌کنند. وقتی رابطه‌ای به این‌جاها می‌کشد، وقتی شهر آدم‌هایش را دوست ندارد، وقتی شهر ارزشی برای آدم‌هایش قایل نیست و آدم‌ها هم انگار دشمن خونیش شده‌اند و به ویرانیش کمر همت بسته‌اند، دیگر رنگ و لعاب‌ها نمی‌توانند این مناسبات بیمارگونه را پنهان کنند. رنگ و لعاب‌ها، برج‌ها و پاساژها و فضاهای سبز بی‌روح و مصنوعی و امکانات رفاهی و تفریحی بَزکی می‌شوند سطحی برای پنهان کردن چهره‌ی پرآبله و خوره‌گرفته‌اش؛ و اصلاً من و شمایی که هشتمان گرو نه‌مان است چه استفاده‌ای از این رنگ و لعاب و امکانات می‌کنیم؟ تهران شهر اعیان‌هاست. اعیان‌هایی که در بهترین نقاطش بهترین عمارت‌هایش را در اختیار دارند و دامن‌شان را برمی‌چینند و از فراز سر ما گذر می‌کنند که مبادا غباری از لباس ما به دامن‌شان بگیرد و آلوده‌شان کند.

شهری که آدم‌هایش را دوست ندارد گاهی زورش به اعیان‌ها نمی‌رسد. این است که وا می‌دهد و هی خودش را از طرفین می‌کِشد و گسترش می‌دهد که نقاط کورش بشود بیغوله‌آبادِ دست به دهان‌ها و نقاط اعلایش بشود برج و باروی از ما و شما و همه بهتران. امیدی هم به نجات شهر ما نیست. خودش هم میلی به نجات ندارد وقتی رگ‌هایش از شمال به جنوب و شرق به غرب با ماشین و دود و آدم مسدود شده. تهران نمی‌گوید نجاتم بدهید. می‌گوید: خلاصم کنید!

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها