محمود کلاری:
کاش تقوایی بیشتر فیلم میساخت...
ناصر تقوایی از نظرمن فیلمسازی کمالگراست فراتر ازآن شکل مرسومی که در سینما میبینیم، کارگردانی بهغایت منحصر به فرد، حساس، ریزبین و نکتهسنج که کارنامه محدودش خود گواهی بر این مدعاست؛ به گمانم مهمترین دلیلی که طی این سالها تهیهکنندهای جرات و جسارت نداشته برای تولید اثری از او پیشقدم شود به همین وسواس بالای او مربوط میشود؛ چون همه به حساسیت بیش ازحد او حین فیلم ساختن آگاه هستند و این ویژگی به نظر من با آنچه ما از سینما بهطور معمول سراغ داریم هیچ غرابتی ندارد و این خصلت اساسی ناصرتقوایی است که او را از دیگر فیلمسازان متمایز و آثار او را متفاوت میکند.
اعتمادآنلاین| محمود کلاری در یادداشتی نوشت: ناصر تقوایی از نظرمن فیلمسازی کمالگراست فراتر ازآن شکل مرسومی که در سینما میبینیم، کارگردانی بهغایت منحصر به فرد، حساس، ریزبین و نکتهسنج که کارنامه محدودش خود گواهی بر این مدعاست؛ به گمانم مهمترین دلیلی که طی این سالها تهیهکنندهای جرات و جسارت نداشته برای تولید اثری از او پیشقدم شود به همین وسواس بالای او مربوط میشود؛ چون همه به حساسیت بیش ازحد او حین فیلم ساختن آگاه هستند و این ویژگی به نظر من با آنچه ما از سینما بهطور معمول سراغ داریم هیچ غرابتی ندارد و این خصلت اساسی ناصرتقوایی است که او را از دیگر فیلمسازان متمایز و آثار او را متفاوت میکند.
به گزارش روزنامه اعتماد، با اینکه فقط یک فیلم افتخار همکاری با ناصر را داشتم (ای ایران) اما حقیقتا خاطرات بسیار فراموش ناشدنی از این تجربه در ذهنم نقش بسته که بعد از گذشت 30 سال محال است بتوانم آن را فراموش کنم! اصلا مگر میشود روزهای سخت «ای ایران» را فراموش کرد؟ آنجا بود که فهمیدم تقوایی به معنای واقعی و دیوانهوار، عاشق سینما و همچنین ادبیات است.
ما طی دو سال در دو نوبت (جمعا نزدیک 6 ماه) به ماسوله رفتیم و دراین مدت هم کار کردیم و هم زندگی اما از نوع بسیار سختش . «ای ایران» در دهکده آن زمان کوچک و بدون امکانات ماسوله که در انتهای یک جاده ناهموار و بنبست قرار داشت، فیلمبرداری میشد که جاده آسفالت نداشت و هر وسیله نقلیهای نمیتوانست به این روستا رفت وآمد کند، امکانات آن زمان هم مثل امروز نبود و اصلا محلی برای اقامت گروه نبود.
ما در مهمانسرایی نیمهساز منزل کرده بودیم که هیچ وسیله گرمایشی نداشت، سالهایی که شرایط جنگ بر کشور حاکم بود و در هر زمینهای با کمبودهای زیادی روبهرو بودیم و به سختی امکانات زندگی فراهم میشد، لذا اداره کردن و تهیه امکانات تولید برای این گروه حدودا 30 نفره در آن روستا بسیار دشوار بود.
یادم میآید مرحله اول فیلمبرداری در سال اول، آنقدر طولانی شد که فصل را از دست دادیم، 70 روز فیلمبرداری کرده بودیم و از آنجایی که در منطقه کوهستانی بهسر میبردیم هوا زودتر از پیشبینیها سرد و برگ درختان دگرگون شد و همین تغییرات با پلانهای ما در روزهای آخر تابستان همخوانی نداشت.
با بارندگیهای شدید مواجه شده بودیم وهمین باعث کند شدن کار میشد و ناصر تقوایی هم با آن کمالگرایی خاص خودش، به هر آنچه با اندیشههایش نزدیکی نداشت به هیچ عنوان رضایت نمیداد.یک روز با خیال راحت و بدون دلشوره و ابایی اعلام کرد کار را متوقف میکنیم و سال آینده ادامه کار را خواهیم گرفت و این برای من که تازه وارد سینما شده بودم عجیب میآمد.
یادم میآید در این فاصله زمانی توقف یکساله من دو فیلم «مادر» ازمرحوم علی حاتمی و «ریحانه »علیرضا رییسیان را فیلمبرداری کردم و پیشنهاد فیلمبرداری «دندان مار» از جانب کیمیایی به من شد که به مرحله دوم فیلمبرداری «ای ایران»به ماسوله دعوت شدیم.
آن لحظه حس عجیبی داشتم که همکاری با کیمیایی را از دست ندهم و از طرفی دلم با بقیه فیلمبرداری فیلم «ای ایران» بود.
حس آزاردهندهای نداشتم اما به هرجهت تجربه همکاری با کیمیایی را ازدست دادم، خصوصا اینکه «دندان مار» فیلم قابل توجهی شد.
قطعا نظیر این اتفاق برای دیگر عوامل فیلم هم افتاده بود که آنها نیز چشمپوشی کردند و ادامه همکاری را پذیرفتند مثل اکبر عبدی که دراین فاصله زمانی در فیلم «مادر» بازی کرد و از کارهای ماندگار او در بازیگری شد و من شک ندارم که پیشنهادات دیگری هم داشت که به خاطر همزمانی با بخش دوم فیلمبرداری ای ایران نپذیرفت.
درباره وسواسهای ظریف وموشکافانه و گاها افراطی تقوایی باید بگویم که او در طول کار، فقط به آنچه در ذهنش ساخته و پرداخته بود، میاندیشید و برایش اصلا مهم نبودکه عوامل فیلم را آرام آرام خسته و بیانگیزه کند و بعد از مدتی آن انگیزه و شوق و ذوق آغازین را ازدست بدهند، این نوع فیلمسازی تقوایی برای من حداقل درآن زمان مسبوق به سابقه نبود، فیلمسازی با این حد از کمالگرایی که به شکلی وسواسگونه از چیزهای کوچک و ظاهرا کماهمیت نمیگذرد و فارغ از تمام تبعات ناشی از این روش، کار را به کندی و فرساینده پیش میبرد.
حتی خاطرم میآید حین فیلمبرداری، برادر ایشان در کویت مرحوم شدند وقتی خبر به ماسوله رسید (از طریق یک تلفنخانه قدیمی) ما برای شام جمع شده بودیم .
من مامور شدم این خبر را به تقوایی بدهم. با احتیاط بسیار زیاد و با مقدمهای دلجویانه آن واقعه را به تقوایی منتقل کردم، طبیعتا همه انتظار داشتیم حداقل او برای چند روزی کار را تعطیل کند تا به انتقال جسد برادرش و مراسم خاکسپاری بپردازد، ولی او روی بالکن رفت و سیگاری کشید و بعد با چهرهای افسرده و بسیار غمگین آمد و با همان شیفتگی و دقت همیشگی چگونگی فیلمبرداری سکانس روز بعد را تشریح کرد.
این واکنش برای من و همه سوالبرانگیز بود که واقعا او چگونه میتواند به همهچیز در مقابله و مقایسه با فیلمش بی اعتنا باشد؟! شیفتگی و عشق دیوانهوار او به سینما همه را متعجب میکرد چون تقوایی واقعا عجیب و منحصر بهفرد است.
«ای ایران» را در شرایط سخت ودرهفتههای آخر بسیار سرد فیلمبرداری میکردیم، برف زیادی باریده بود و همه جا یخبندان بود. روزگاری بود که سوخت هم به راحتی پیدا نمیشد. یادم میآید آن دوران با حمیدجبلی هماتاق بودیم وهیچ وسیله گرمایشی نداشتیم ضمنا برق هم قطع میشد.
دو تخت چوبی برای استراحت در اتاق داشتیم. ما تختههای زیر تشک تختهایمان را ازآن جدا میکردیم، بیرون از اتاق میسوزاندیم و بعد زغالش را میآوردیم داخل اتاق تا خودمان را کمی گرم کنیم و بتوانیم بخوابیم.
تهیهکننده اول فیلم «ای ایران» آقای سلطانزاده بود که همان مرحله اول فیلمبرداری پروژه را ترک کرد، بعد بخشی از مسوولیت تولید و تهیه کار را بنیاد فارابی و بخشی را خود ناصر تقوایی برعهده گرفتند. خاطرم هست آن زمان با وضعیت بحرانی عجیب و غریب و بسیار دشواری روبهرو بودیم.
همان زمان بود که فارابی به ما اعلام کرد باید ظرف چند روز دوربین و لوازم فیلمبرداری را تحویل دهیم، چون دوربین باید به فیلم کیانوش عیاری برای ساخت فیلمش تحویل داده میشد.
به من پیغام دادند در صورت عدم تحویل دوربین در تاریخ تعیین شده از آن پس اجاره دوربین را خودت باید متقبل شوی؟ من با تقوایی صحبت کردم و به او گفتم: «ما باید ظرف تاریخ تعیین شده دوربین را به بنیاد فارابی تحویل دهیم، اگر تحویل ندهیم تهدید کردهاند که میآیند وخودشان دوربین را میبرند.» ناصر کمی فکر کرد و بسیار جدی گفت: «به آنها بگو وقتی میآیند دوربین را ببرند چند حلقه نگاتیو هم با خودشان بیاورند؟!»
برای چند ثانیه متحیر نگاهش کردم، انگار حرفهایم رانشنیده بود یا بهتر بگویم مطلقا تهدید فارابی را جدی نگرفته بود! فارابی میخواست با این ترفند تقوایی را مجبور کند تا به کارش سرعت ببخشد اما ظاهرا نمیدانست او اصلا به این ترفندها کمترین توجهی نمیکند.
من از همکاری با تقوایی بسیار لذت بردم، کارگاه آموزشی بسیار سختی را تجربه کردم و از همه ظرایف و حساسیتها و حتی وسواسهای تاحدی بیمارگونهاش بسیار آموختم و یادگرفتم. کار با تقوایی بیش از حد جذاب و دوست داشتنی بود.
لجبازیهای سرسختانه او مرا سر شوق و به هیجان میآورد،ای کاش تقوایی فیلمهای بیشتری میساخت و این امکان فراهم میشد تا بازهم درکنار او قرار بگیرم و از شیوه بسیار سخت و منحصربهفرد و خلاقانه فیلمسازیاش لذت ببرم.
دیدگاه تان را بنویسید