کد خبر: 537121
|
۱۴۰۰/۱۱/۲۰ ۱۲:۱۱:۰۶
| |

بیایید به گوهر پاکِ زنانگیِ خویش برگردیم!

خشونت همیشه یک سر بریده نیست، خشونت گاهی نگاه هرزه‌ی یک مرد به زن ‌است. خشونت ترسی‌ست نسبت به مرد که آرام‌آرام در طول زمان بر جان زن نشسته.

بیایید به گوهر پاکِ زنانگیِ خویش برگردیم!
کد خبر: 537121
|
۱۴۰۰/۱۱/۲۰ ۱۲:۱۱:۰۶

سارا رضایی نویسنده و فعال ادبی-هنری: خشونت همیشه یک سر بریده نیست، خشونت گاهی نگاه هرزه‌ی یک مرد به "زن" ‌است. خشونت ترسی‌ست نسبت به مرد که آرام‌آرام در طول زمان بر جان "زن" نشسته. خشونت همان نقابی‌ست که زن بر صورتش می‌زند تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. در یک کلام خشونت ما زنانیم که قرن‌هاست بی‌هیچ اعتراضی تمام این ذلت‌ها را می‌پذیریم و اگر کسی شجاعانه در میان‌مان به اعتراض برمی‌خیزد، او را به سخره می‌گیریم. خشونت خود ماییم، پس از ماست که برماست!

ما همان از خود رمیدگانی هستیم که از خودمان زائیده و به دست خودمان قربانی شدیم و زنی همواره در درون‌مان درکمین نشسته. با خنده‌هامان به سیاه‌چاله‌های تردید تبعید شدیم. با رقص‌مان، دست‌وپا در زنجیر‌، تازیانه‌ها خوردیم. 

و روزی که عاشق شدیم، زنده‌زنده ما را در خودمان دفن کردند، تا همیشه عزادار باشیم. چشم‌هایمان زیر سایه‌ی نگاه‌های هرزه سکوت کرد تا در مسیری مردانه همواره زن بمانیم...

خشونت علیه زنان محصول سال‌ها تفکرات مردسالارانه در یک جامعه است که به شکل جنایت، همواره بروز می‌کند.

نادر ابراهیمی خوب گفته: "خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، اصل که نیست، زائده است، انگل است، مرض است. ما باید به اصل‌مان برگردیم. زخم را که مظهر خشونت است، با زخم نمی‌بندند، با نوار نرم و پنبه‌ی پاک می‌بندند، با محبت، با عشق...." و اینجا چه کسی می‌داند که عشق تنها دوای زخم‌های آغوش رنج‌دیده و زخم‌خورده‌ است؟!

سالهاست دنیا "زنی" به خود ندیده گویی "زن" در همان دوره‌‌ی انسان‌های نخستین مُرده و آنچه از او برجای مانده کالبدی‌ست زنانه که درواقع "زن" نیست. "زن" موجودی‌ست که همواره می‌کوشد دوست داشته شود و مامنی داشته باشد‌، اما از آنجا که این روزها دوست داشته شدن "زن" درگرو تنِ اوست‌، به ناچار بعد از قرن‌ها کتک خوردن و تحقیر شدن، برای بازیافت ته‌مانده‌های خودش، از خود پلنگ می‌تراشد، آن هم زیر اشعه‌های دردناک لیزر، در تمرینات اسکوات، زیرتیغ جراحی و.... تنها برای آنکه قلب مردان را بدرد، دوست داشته شود و هوس‌انگیزتر باشد. اما برعکس، هرچه زیباتر، خوش‌بوتر و باشکوه‌تر، بیش از پیش تباه‌تر و بی‌ارزش‌تر!

 ما به عنوان یک "زن" هرگز نفهمیدیم چه هستیم و حتی دوست داریم چه باشیم؟! ما هیچ‌گاه خودمان نبودیم، ما همان بودیم و همان شدیم که خانواده، جامعه، همسر و فرزندانمان خواسته‌اند. ما خودمان را فراموش کرده‌ایم و به همین دلیل است که پلنگ می‌شویم و برای خودنمایی در خیابان‌ها راه می‌افتیم. جالب اینجاست که برای پلنگ‌ها هم مانند "زنی" که بوی قرمه‌سبزی و پیازداغ می‌دهد هم جوک می‌سازند!

مردانِ ما زنی را دوست دارند، که بتوانند همه جا پُزش را بدهند؛ مانکنی که خوب و مجلسی زایمان کند، عضلاتش هرگز شل نشود و همیشه سفت بماند، به وقتش مادری کردن هم بلد باشد و خلاصه اینکه فداکار‌، مهربان و کَروکور هم باشد!

در روزگاری به سر می‌بریم که زنانِ موفق بسیاری در عالم علم و هنر می‌درخشند اما درخششان هنوز نتوانسته دنیای تاریک زنانه‌شان را آنقدر روشن کند که بتوان در روشنایی‌اش پی به حقیقت وجود "زن" برد؛ آنقدر که بتوان فهمید جایگاه "زن" در اجتماع مانند قبل نیست.

خشونت‌های امروز علیه زنان به مراتب خشن‌تر از خشونت‌های دیروز است. اگر "زن" دیروز، به دلیل ضعف اقتصادی مجبور به اطاعت بود، زن امروز مجبور است گاهی برای ده‌ها مرد و زن در خارج از خانه کار کند تا لااقل ضعف اقتصادی نداشته باشد و در عین حال از پس هزینه‌های زیبایی و باشگاه و.‌‌... خود نیز بربیاید! از تمام اینها که بگذریم آنچه از همه بدتر است تبدیل کردن "زن" به مرد است آن هم به اسم آزادی! "برای آنکه ثابت کنی چیزی از مردها کم نداری، بیشتر کار کن و بیشتر مرد باش"!

آنچه امروز به جای زن با آن مواجه هستیم، همان پلنگ‌ها و متخصصین مرد شده‌اند! همان فداکارانِ تا لب گور. به‌راستی چرا ما زنان برای دریدن قلب‌هایی پلنگ شده‌ایم که نه با عشق، بلکه با خشونت، جسم و روح‌مان را شکار و به یغما می‌برند؟!

چرا دل به وهمِ پندار سپرده‌ایم!؟

چرا آنچنان به تاریکی خو گرفته‌ایم که روشنایی را ناقوسِ مرگ می‌پنداریم؟!

آیا وقتش نرسیده که برپا بایستیم؟!

تا هوا باقی‌ست، تا عشق باقی‌ست، تا آزادی باقی‌ست،

وقتش نرسیده که از پا ننشینیم، تا روشنایی را ببینیم، تا سرود خوش‌آهنگ عشق را بشنویم، تا حقیقت "زن"، این گوهر یگانه را بیابیم؟!

بیایید تا جایی که در توان‌مان است تغییر کنیم و تغییر بدهیم. ما اگر با خودمان در خشونت نباشیم به دیگری هم خشونت نخواهیم کرد. ما فریاد نزنیم، ما هووی زنان دیگر نشویم، همسرمان را قضاوت نکنیم، پسرانی تربیت کنیم پر از عشق و آرامش، که فردای سرزمینمان و فردای دخترانمان را روشن‌تر سازیم!

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها