بهروز بهزادی:
روزنامهنگاری جرم نیست
بهروز بهزادی نوشت: پیام نانوشته من این بود که روزنامهنگاری جرم نیست و حکومتهایی که دوست ندارند روزنامهنگاران از آنان انتقاد کنند، نقدها را برنمیتابند و شکایت میکنند.
«ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم» عنوان یادداشت بهروز بهزادی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده: سالها پیش که برای یک مساله مطبوعاتی به دادگاه احضار شده بودم در برگ بازجویی که بازپرس نوشته بود: «درباره اتهام خود توضیح دهید.» نوشتم اتهامی ندارم نه قتل نفس کردهام، نه دزدی کردهام و نه خیانت در امانت. آن را به بازپرس دادم که پرسش بعدی را بنویسد. او وقتی پاسخ مرا خواند به جای اینکه عصبانی شود، مات و مبهوت به من نگاه کرد و گفت: چرا به سوال من جواب ندادی؟ گفتم: دادم.
در شک بودم که جناب بازپرس منظور مرا فهمیده بود یا نه ولی از اینکه دیگر بازجویی را ادامه نداد و با زبان نصیحت با من سخن گفت، فهمیدم قصد اطاله ندارد و میخواهد مرا تبرئه کند. پس پیامم را گرفته بود.
پیام نانوشته من این بود که روزنامهنگاری جرم نیست و حکومتهایی که دوست ندارند روزنامهنگاران از آنان انتقاد کنند، نقدها را برنمیتابند و شکایت میکنند. این شکایتهای ریز و درشت همیشه سهم ما بوده است.
الیاس حضرتی که شکایتهای فراوانی را از سر گذرانده و این روزها من در جایگاه مدیرمسوول شکایات بسیاری را پاسخگو بودهام که آخرین آن نیز منجر به حکم شد. شش ماه زندانی که هیات منصفه تعیین و پیشنهاد فرموده بودند و قضات دادگاه بدل به جریمه کرده بودند و در حکم دیگری همان هیات منصفه که مرا مجرم دانسته بود ولی دادگاه حکم جاری نکرده بود.
در همان دادگاه من بسیار بر روزنامهنگار بودنم تاکید کردم تا پیامی غیرمستقیم داده باشم که «روزنامهنگاری جرم نیست»، صد افسوس که شاید من نتوانسته بودم آنچنانکه معتقدم از خودم و روزنامه دفاع کنم.
به هر حال اکنون 21 سال از عمر روزنامه اعتماد میگذرد، روزنامه در این مدت یکبار به مدت 16 ماه و بار دیگر دو ماه توقیف شده است ولی هنوز سرش را بالا نگه میدارد که بلندگوی مردم بوده است.
در این 21 سال از گردنهها و سنگلاخهای بسیاری عبور کردهایم. روزهایی را به یاد دارم که یک روز در میان توسط قاضی مرتضوی احضار میشدیم یا در دولت احمدینژاد، محمدعلی رامین، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد از آغاز کار قصد توقیف اعتماد را داشت که عاقبت چندی بعد عملی شد و گردابهای بسیاری که خوشبختانه نه تنها روزنامه را به کام نکشید، بلکه باعث قدرت و اعتبار آن شد.
قصد ندارم گلایهها را همچنان ادامه دهم، ولی دلم میسوزد از اینکه خیلیها در این کشور حرف دل ما روزنامهنگاران را نمیفهمند، تا لب به انتقاد از کژراههای میگشاییم با انواع و اقسام تهمتها روبهرو میشویم و میخواهند مهری از سکوت بر قلمهایمان بزنند یا اگر درباره بیعملی و فساد مطلب بنویسیم مثل راکتهای پینگپنگ عمل میکنند و آنها را به سوی خود ما برمیگردانند، غافل از اینکه یک روزنامهنگار در اندیشه توسعه کشور و رفاه جامعهای است که در آن زندگی میکند. روزنامهنگاری با سیاسیکاری نسبتی ندارد و روزنامهنگاری با آزادی نوشتار و گفتار، همان که از درخشانترین اصول قانون اساسی است همخوانی وسیع دارد.
و نکته آخر یکبار دیگر بیتی از خواجه شیراز گواه میگیرم که:
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
البته که «پیاله» ما این روزنامهای است که منتشر میکنیم و هر روز وجودش سرمستمان میکند و «یار ایران» است با تمام زنان و مردانی که در این جغرافیا میزیند.
دیدگاه تان را بنویسید