کد خبر: 673002
|
۱۴۰۳/۰۶/۱۰ ۱۰:۲۶:۰۵
| |

سال‌هاست حال و هوای اهل فرهنگ خوب نیست؛ فرهنگ را به اهلش بسپرید

علی ربیعی نوشت: سال‌هاست که حال و هوای اهل فرهنگ آن چنان که بایسته است، خوب نیست. یکی از بهترین روش‌های پویا کردن فرهنگ در جامعه، سپردن آن به اهلش است.

سال‌هاست حال و هوای اهل فرهنگ خوب نیست؛ فرهنگ را به اهلش بسپرید
کد خبر: 673002
|
۱۴۰۳/۰۶/۱۰ ۱۰:۲۶:۰۵

علی ربیعی در یادداشتی با عنوان «بعد از انتخابات، همراه با رولان بارت میری و تارخ» در روزنامه اعتماد نوشت: تقریبا از نیمه‌های خرداد‌ماه که وارد فضای انتخاباتی شدیم، چنان فکرم معطوف به این فضا بود که با هر خبری از رد و تایید صلاحیت‌ کاندیداها، ذهن من هم به نوعی درگیر می‌شد. این روند مشغولیت ذهنی از ثبت‌نام انتخاباتی و سپس تایید صلاحیت‌ها شروع و تا همین چند روز پیش ادامه یافت و عملا سبب شد از هر کار دیگری باز بمانم. لذا تمامی تلاش‌های فکری و فیزیکی خود را برای موفقیت در آنچه به نفع جامعه می‌دانستم به کار گرفتم. من معتقد بودم با روی کار آمدن تفکری که در مقابل پزشکیان قرار داشت، یأس و ناامیدی بیشتری بر جامعه غالب می‌شد.

متاسفانه آن طور که شاهد بودیم، عقبگردهای زیاد سه سال گذشته، با بازنمایی‌های آماری وارونه جلوه داده می‌شد. هر چند شاید امروز دیگر نقبی به گذشته زدن ضرورت و فایده‌ای نداشته باشد اما همین ‌که تفکری که می‌توانست ایران را به کشوری منزوی‌تر به همراه جدایی بیشتر اجتماعی و افزایش ناامیدی تبدیل ساخته و روزبه‌روز فاصله دولت - ملت را بیشتر و عمیق‌تر کند بر مقدرات مردم حاکم نشد دستاوردی چنان بزرگ است که ابعاد آن در یک سلسله یادداشت قابل بحث است‌.

در این مدت برخلاف عادات همیشگی‌ام، نه توانستم کتاب جدیدی مطالعه کنم و نه فیلمی ببینم. پس از به ثمر نشستن تلاش‌ها و پای گرفتن دولت، اولین کتابی که - همزمان با از دست دادن برادرم - به دست گرفتم «خاطرات سوگواری» اثر «رولان بارت» بود. «بارت» فردای فوت مادرش در ۲۵ اکتبر ۷۷، نوشتن خاطرات سوگواری را آغاز کرد و تا ۱۹ ژوئن همان سال، هر روز خاطره‌ای نگاشت. در قسمتی از این خاطرات آمده: «تو هرگز بدن یک زن را نشناخته‌ای. من بدن مادرم را شناختم، بیمار و سپس در حال احتضار... دوباره هرگز! دوباره هرگز! و اینجا تضادی است: «دوباره هرگز» جاودانه نیست، از آنجا که شما خودتان روزی خواهید مرد. دوباره هرگز، اصطلاح موجودی نامیراست...» روز چهارشنبه، فرصتی پیش آمد تا در آیین نکوداشت «زنده‌یاد امین تارخ» و همچنین «مازیار میری» شرکت کنم. «حوض نقاشی» مازیار میری به دلیل آنکه با روایتگری عمقی به زندگی افراد دارای معلولیت پرداخته، برایم دارای حس و حال دیگری است. از سوی دیگر در این مراسم، از زنده‌یاد «امین تارخ» هم تجلیل شد. 

از نکات مهم و قابل توجه ضرورت برگزاری مراسم برای نکوداشت هنرمند فقید «امین تارخ» آن است که در زمان فوت این هنرمند در سال ۱۴۰۱، تجلیل شایان و در خور شأنی از وی صورت نگرفته بود. من معتقدم اثر شخصیتی افراد از هر قشر چه سیاستمدار یا هنرمند یا دانشمند و... است که سبب می‌شود سالیان متمادی به نیکی در یادها و خاطره‌ها بمانند. «امین تارخ» معلمی بود که بازیگران بسیاری را آموزش داد. در عرصه هنر نیز با نقش‌آفرینی‌هایش بخشی از فرهنگ و تاریخ ایران را ماندگار کرد. بازی درخشان او در نقش «شیخ حسن جوری» یادآور تاریخ محنت‌بار حمله مغولان به این آب و خاک است. با «ابوعلی سینا» سابقه علمی و دانش‌پروری ایران زمین را به زیبایی در ذهن‌ها ماندگار کرد. و همچنین با بازی در «معصومیت از دست رفته» روایتی از انحراف به نام دین را به تصویر کشاند. به خاطر داشته باشیم، هر جامعه‌ای که اندیشمندان و اهل فرهنگ و هنرش ارج و قرب یابند، جامعه‌ای پویا و موفق خواهد بود. سال‌هاست که حال و هوای اهل فرهنگ آن چنان که بایسته است، خوب نیست. یکی از بهترین روش‌های پویا کردن فرهنگ در جامعه، سپردن آن به اهلش  است.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها