درسهایی که ژاپن به ما آموخت/ کلاس شبانگاهی در زمین والیبال
حالا که جام قهرمانی مسابقات والیبال آسیا با یک شکست تحقیرآمیز، از ارومیه به توکیو پرواز کرده است، میشود همه اتهامها را روی تیم ملی آوار کرد
میشود هر چه انتقاد هست نثار بهروز عطایی کرد که چطور تیم ملی والیبال را در یک ورزشگاه لبریز از زنان و مردان مشتاق، ملعبه دست ژاپنیها کرد و آن شد که چندی پیش، بدترش در لیگ جهانی شد. میشود به پر و پای میلاد عبادیپور پیچید که وزن اضافه کرده و نای راه رفتن ندارد چه رسد به بیرون کشاندن تیم از باتلاقی که چشم بادامیها درست کردهاند. یا اصلا میشود محمد موسوی را متهم کرد که به شیشلیک بیشتر از مسابقات آسیایی اهمیت میدهد!
به گزارش روزنامه اعتماد، چه تفاوتی میکند؛ حالا که جام قهرمانی مسابقات والیبال آسیا با یک شکست تحقیرآمیز، از ارومیه به توکیو پرواز کرده است، میشود همه این اتهامها را روی تیم ملی آوار کرد و خیالها هم راحت باشد که نه سرمربی و نه بازیکنان هیچ کدام نای پاسخ دادن ندارند. اما ورای این ضعیفکشیها، یک موضوع به ورطه فراموشی افتاده است. موضوعی که نه به نیمه زمین ما که به سوی مقابل مربوط میشود. آیا ما قدرت ژاپن را نادیده گرفتهایم؟
دو روی یک سکه
بیایید کمی عقبتر برگردیم، به آذر ماه 1401. شب چهارم جام جهانی قطر بود که آلمان در نخستین گام، بازی را به ژاپنیها واگذار کرد. نتیجه 2 بر یک برای ژرمنها و برای جهان بهتآور بود اما این اتفاق افتاد و ژاپن تحسین همگان را برانگیخت. 8 ماه پیش، شکست آلمان از ژاپن، شکست غرور بود از جاهطلبی و 8 ماه بعد، باخت ایران به ژاپن، در امتداد همان جاهطلبی چشمبادامیها به منطقی از پیش روشن ختم شد. اساسا چرا ما باید ژاپن را میبردیم؟ تحقیر شنبه شب در ارومیه، روی دیگر منطق در ورزش است. اینکه ورزش برخاسته از ذات ملتهاست. آوردگاهی است برای حقخواهی و ابزاری است برای رساندن ندای مظلومیت به گوش دیگران. خواه برای ما، خواه برای ژاپن. آنها این مرحله را گذراندهاند و ما ابتدای راه هستیم. اتفاق شنبه شب در ایران، روی دیگر همان ماجرای 8 ماه پیش در قطر است. آلمان-ژاپن پردهای نادیده را در پس یک رویداد تاریخی نشان داد و ایران-ژاپن واقعیتی بدیهی را آشکار کرد.
دو ملت با یک سرنوشت
در جام جهانی قطر، نمایندگان دو ملت که روزگاری در مسیر نظامیگری، جهان را به آوار تبدیل کردند مقابل یکدیگر ایستادند. آلمان و ژاپن در تصمیمسازیهای بینالمللی در یک اردوگاه قرار دارند اما پاییز سال پیش منطق فوتبال روی دیگرش را به آنها نشان داد و متحدان سابق، صحنه رفاقت را با رقابت عوض کردند و اتاقهای فکرشان را برای
به زانو درآوردن رقیب به کار گرفتند. این بیرحمی عرصه ورزش بود که این دو را در دو سوی مستطیل سبز رو در روی هم قرار داد و ژاپن را از این آزمون بزرگ، سربلند بیرون آورد.
این دو کشور روزگاری در همکاری با ضلع سوم یک مثلث ویرانگر، نیمی از جهان را به آتش کشیدند، دهها میلیون نفر را به کشتن دادند، ویران شدند، مغلوب شدند، اشغال شدند و کمی مانده تا 100 ساله شدن آن روزهای تباهی، حاکمیت فوتبال، دو کشور را مقابل هم به صف کرد.
83 سال پیش آلمان نازی و ژاپن توسعهطلب همراه با ایتالیای تحت سیطره فاشیسم بر سر یک میز نشستند و پشت ائتلاف «نیروهای محور» به جنگ جهان «متفق» رفتند. هم آلمان و هم ژاپن، مغلوبان یک جنگ بزرگ بودند که هشت دهه بعد از ویران کردن جهان و ویران شدن خودشان، هنوز که هنوز است تحت نظارتهای سنگین بینالمللی، اشغال بخشهایی از خاکشان توسط دول پیروز را پذیرفتهاند.
روزی که آلمان در مقابل روس و امریکا و انگلیس دستهایش را به علامت تسلیم بالا برد و ژاپن در حیرت از محو دو شهرش با بمبهای اتم ینگه دنیانشینها قرارداد تسلیم را امضا کرد، ملت هر دو کشور عهد کردند که از خاکستر برخیزند و جهان را مبهوت اراده خود کنند و چنین کردند تا امروز قارههای اروپا و آسیا به حضور آلمان و ژاپن در قلمروشان فخر بفروشند؛ رهبرانشان بر سر میز «جی-7» با کشورهایی که آنها را به زانو درآوردند بنشینند و شوخی کنند و بخندند و راه و مسیر آینده جهان را تعیین کنند.
ورزش از زندگی جداست؟
ملتها از دل ورزش در پی حقجوییاند اما چند ده میلیون ژاپنی و آلمانی از این مرحله گذشتهاند. آنها خیلی جلوتر حق خود را گرفتهاند و امروز پیشرفتهترین سرزمینهای جهان محسوب میشوند. آلمان و ژاپن محکومیت در دادگاههای بینالمللی و سیاست «سرزمین سوخته» را ازسر گذراندهاند و اگر امروز به پیروزی در مهمترین زمینهای ورزش میاندیشند، به حکم همان جاهطلبیای است که آنها را از هیچ به همه چیز رسانده است.
باید منطقی برخورد کرد. باخت ایران به ژاپن در شب سیاه شنبه نه از بخت بد ما که کاملا قابل پیشبینی بود. در این مسیر، کسی قابل سرزنش نیست. کسی هم مقصر نیست. اساسا داستان، به ضعف ما برنمیگردد؛ هر چه هست در قدرت رقیب خلاصه میشود.
معمولا وقتی دو تیم مقابل هم صف می کشند، دو ملت، تحقق آمال خود را از آن مسابقه انتظار دارند. اما ملت ژاپن چنین نگاهی به ورزش ندارند. آنها دهها سال است برای اثبات برتریشان، برای حقجوییشان و برای ارضای حس برتریجویی خود مسیر متفاوتی را طی کردهاند. اینک زمین ورزش برای ژاپن فقط زمینی برای مسابقه است؛ قرار نیست از دل آن چیز عجیبی بیرون بیاید. برای ژاپن هر مسابقه و رقابت فقط در دقایق و ساعتهای محدودی خلاصه شده است و نه بیشتر. ملتشان هم این را خوب میدانند. اما آیا برای ما هم چنین است؟
درست که به حکم ورزش باید برای بیرون کردن رقیب از میدان تلاش کرد اما برای ژاپن، جام جهانی و جام ملتها و جامهای آسیایی، بیرون از زمین مسابقه محلی از اعراب ندارد. حکم ورزش برای هر مسابقه فقط به زمین آن رقابت ختم میشود، به رقابت در زمین فوتبال، به رقابت در زمین والیبال و به رقابت در هر زمین دیگری تنها به نیت کسب نتیجه برای رفتن به مرحلهای بالاتر. همین بود که شنبه شب، قدرت ژاپن را مضاعف کرد. برای آنها قرار نیست از زمین مسابقه ندای حقخواهی به گوش برسد. منطق ورزش برای این ملت، کارکردهای جدیدی پیدا کرده است.
ژاپن، داخل میدان ورزش یک چیز است و بیرون از آن، یک چیز دیگر. قرار نیست آنها درون و بیرون زمین را به هم مربوط کنند. مهم نیست جهان به مسابقاتی که ژاپن یکسوی آن قرار دارد، چطور مینگرد. هر فرصتی در عرصه ورزش برای ژاپن فقط فرصتی برای بازی کردن است. این ملت، عاشق بازیاند.
دیدگاه تان را بنویسید