خشونت علیه زنان و اطفال در سینمای اجتماعی؛
عادل بزدوده: باید پلی ارتباطی بین سینماگران و وکلا وجود داشته باشد/ آیلین دائمی: سینما میتواند بستری فراهم کند که واقعیتهای جامعه به صورت ملموس به تصویر کشیده شود
روز جمعه دهم اردیبهشت ماه در یک گفتوگوی زنده اینستاگرامی عادل بزدوده نویسنده، کارگردان، مدرس دانشگاه سوره تهران و دانشگاه تهران و آیلین دائمی وکیل دادگستری، مدرس دانشگاه و جرمشناس با نگاهی به موضوع خشونت علیه زنان و اطفال در سینمای اجتماعی ایران (جرمشناسی سینمایی) پرداختند.
اعتمادآنلاین| به گزارش برنا، در این گفتوگو که بیش از یک ساعت به طول انجامید موضوع خشونت علیه زنان و اطفال در سینمای اجتماعی ایران از مناظر مختلف مورد بررسی قرار گرفت و به نوعی این مسئله مهم در سینمای ایران توسط این دو کارشناس آسیبشناسی شد.
* در ابتدای این گفتوگو آیلین دائمی به عنوان مصاحبهکننده اظهار داشت: بهتر است در ابتدا درباره فضای خشونت در سینمای اجتماعیمان صحبت کنیم. آیا در این سالها با این حجم از خشونت علیه زنان و کودکان در کشور سینماگران ما آثاری خلق کردهاند که چنین دغدغههایی را مطرح کند و به طور کل این موضوع چه میزان جزو دغدغههای نویسندههای ما است؟
عادل بزدوده در پاسخ خاطرنشان کرد: به هر حال بزرگترین معضل و بزرگترین مسئله و موضوعی که ما میتوانیم درباره آن صحبت کنیم این است که چند درصد از کارگردانها و تهیهکنندههای ما چنین دغدغههایی دارند؟ من فکر میکنم درصد بسیار بسیار کمی از سینماگران ما چنین دغدغهای دارند و من فکر میکنم به طور کل در همه زمانها (چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب) تعداد بسیار کمی از سینماگران بودهاند که دغدغهشان این باشد جمعیتی که همیشه مورد آزار بوده را در آثارش دنبال کند.
زیرساختهای اجتماعی ما مشکلات بسیاری دارد و به همین دلیل ما فیلمهای کمتری در این مورد با چنین دغدغههایی داریم و اگر فیلمی هم با چنین رویکرد و دیدگاهی وجود داشته باشد عامهپسند بودن آن اثر مسئله اصلی بوده است.
ما باید ببینیم که ذائقه تماشاگرانمان را به چه سمتی هدایت کردهایم تا ترجیح دهند در بین آثاری که باید انتخاب کنند، پای دیدن آثار اصغر فرهادی بنشینند. به هر حال یکی از مسائل ذهنی اصغر فرهادی و کارگردانهایی از این دست این است که معضلات اجتماعی را مورد نظر قرار دهند و به آنها بپردازند.
مطمئناً نزدیکترین شخص و نزدیکترین فرد برای پرداختن به این مسائل کاراکتر زن هست چرا که در اکثر مواقع مورد ظلم واقع شده است. این آزارها به لحاظ گفتاری و رفتاری صورت گرفته و بارها دیدهایم که مردی به یک زن میگوید «اگر خوب باشی فلان جایزه را برای تو در نظر گرفتهام و اگر بد باشی از این جایزه محروم میشوی»؛ چرا فکر میکنیم که ما مردها حق داریم خوب و بد زن را با جایزه دادن یا جایزه ندادن تحسین یا تخریب کنیم. چرا فکر نمیکنیم که ما مردها خودمان هم باید خوب باشیم و اصلاً مردها باید در مقابل زنها مورد نقد و ارزیابی قرار بگیرند. به نظر من معدود کارگردانهایی در سینمای ایران هستند که توانستهاند به این وادی ورود کنند و درباره آن فیلم بسازند.
البته تنها سینما را نمیتوان در این موضوع مورد بحث قرار داد، ما باید ادبیات را هم دنبال کنیم و ببینیم که چند رماننویس بودهاند که به این وادی ورود کردهاند و به معضلات زنها پرداختهاند و به خانوادهها هشدار دادهاند چرا که خانوادهها هستند که در وهله اول جامعه کوچک را میسازد و فرد از خانواده آرام آرام قدم میگذارد و وارد اجتماع میشود.
بچههای ما مسیر سختی را از خانواده تا اجتماع بدون پشتیبانی و بررسی درست طی میکنند و وقتی بچههای ما هیچ اندیشه و تفکر آماده شدهای برای ورود به اجتماع ندارند از هیچ پشتیبانی درستی بهرهمند نیستند چرا که در خانوادههای ما مجال صحبت کردن درباره آن بخش از اتفاقات که ممکن است در جامعه هر لحظه برای فرزندانمان رخ دهد وجود ندارد و او به ناچار مجبور است در محیطی که هیچ آمادگی ذهنی برای آن ندارد وارد شود و با معضلاتش دست و پنجه نرم کند.
*آیلین دائمی: قطعاً خشونت ابعاد گستردهای دارد و خشونت جسمی، جنسی، کلامی، عاطفی و اجتماعی با هم تفاوتهای بسیاری دارند. به طور کل آیا سینما این خاصیت را دارد که بتواند خشونت را در ابعاد و طیفهای مختلف به نمایش بگذارد و به طور کل چه معضلاتی بر سر راه سینما برای پرداختن به این مسئله وجود دارد؟
در خیلی مواقع خشونت از طرف یک مرد نیست و ما شاهد این بودیم که خشونت از طرف یک همجنس، یعنی از طرف یک زن به یک زن وارد شده که برای ما ریشه فرهنگی در تعریف جایگاهها دارد. ما جایگاههایی مثل هوو، مادر شوهر، خواهر شوهر و... داریم که با یک سبقه فرهنگی نقشها و جایگاههای این افراد به فرزندان ما آموخته میشود و ما میبینیم یکی از عمده پیشزمینههای خشونت مردها علیه زنها مخصوصاً در حوزه خشونت خانگی میتواند ناشی از همان خشونتهایی باشد که زنها علیه هم اعمال میکنند. به عنوان مثال مادری با تحریک کردن پسرش باعث میشود که او خشونت کلامی به همسر خود اعمال کند و انواع و اقسام خشونتهای دیگر هم وجود دارد که میتوان به آنها پرداخت.
عادل بزدوده: مطمئناً تمام این اتفاقها در واقع در فرهنگ ما به نوعی نهادینه شده که هیچکس سر جای خودش نایستاده و هر کس فکر میکند خودش میتواند تصمیمگیرنده باشد و او باید تغییرات اساسی ایجاد کند. من مثالی قابل لمس میزنم که در اطراف خودم هم رخ داده است. من یک آشنای بسیار خوبی داشتم که با یک جوان ازدواج کرد که او هم انسان خوبی بود و به راحتی میتوانستند یکدیگر را کامل کنند اما دخالتهای بیجای خواهر شوهر در زندگی این دختر به شدت آزاردهنده بود و هیچوقت مرد در برابر خواهر مقابله نکرد که به او بگوید این زندگی من است و شما تا حدی اجازه دخالت دارید. خواهر نقش این پسر در معماری زندگی را خدشهدار میکرد و هنگامی که او نتوانست حرفهای خواهرش را کنترل کند مادرشهور وارد این فضا شد و در واقع این دو به شکلی فضا را برای این دختر تنگ کردند و او را مورد آزار قرار دادند که مجبور شد زندگی که با سختی درست کرده بود از بین ببرد و در نهایت هم دختر آسیب دید و هم پسر چرا که هر دو نتوانستند معضل را مدیریت کنند.
*آیلین دائمی: چنین معضلی سبقه فرهنگی در کشور ما دارد و ما فکر میکنیم مادر و خواهر حق دخالت در زندگی ما را دارند و این مسئله به لحاظ فرهنگی مدام در حال منتقل شدن به نسل بعدی است.
عادل بزدوده: بدون شک همینطور است. من بارها و بارها هم با این پسر و هم با دختر صحبت کردم که باید مدیریت کنند و از این چالش عبور کنند اما متأسفانه نتوانستند این هجمه را مدیریت کنند و کنار بگذارند و در نهایت همه تلاشهایشان برای تشکیل خانواده نتیجه نداد و زندگیشان از هم پاشید. این در حالی است که هر دو طرف افراد تحصیلکرده بودند و شما در این شرایط چه توقعی میتوانید از خانوادهای داشته باشید که سواد اجتماعی، مطالعاتی، اقتصادی و فرهنگیشان کم است داشته باشید.
قطعاً نسلهای قبل در شکلگیری این معضلات نقش دارند. ما در سال 2021 و سال 1400 هستیم، هنوز در کشور ما والدین برای بچهها تصمیم میگیرند و فرزندان حتی در سنین بیش از 30 سال هنوز منتظر تصمیمگیری پدر و مادر هستند که آنها چطور باید زندگی خود را و آیندهشان را تقسیم کنند.
فرزندان ما هنوز به مدیریت و مسئولیت مستقل نرسیدهاند و این آسیب به وجود آمده هم برای دختر وجود دارد و هم برای پسر. تصمیمگیری از زمان کودکی از زمانی که فرد یک تا 6 سال سن دارد. مسئولیت باید آرام آرام به فرزند داده شود ولی ما میبینیم که هنوز والدین میگویند که همه کارت را من انجام میدهم و در این شرایط طبیعی است که فرزند بگوید من نقشی ندارم و نمیداند نقش سازندهاش چه زمانی است.
نقش سازنده از زمان کودکی در تقسیم وظایف و جابهجا کردن وسایل خانه یا شریک کردن فرزند در بحثهای خانوادگی که در اندازه درک و فهمش باشد آغاز میشود تا بچه بفهمد حضور دارد، میتواند اظهار نظر کند. باید به کودک شخصیت بدهیم و وقتی به او شخصیت مستقل نمیدهیم وقتی به سن بلوغ میرسد و بزرگ میشود هنوز انتظار دارد که پدر یا مادر برایش تصمیم بگیرند و در این شرایط معلوم است که بنای این شخصیت روی آجرهای لقی ساخته شده که آوارش قطعاً روی سر والدین و فرزند میریزد.
چند درصد از فرزندان ما که به سن بالایی رسیدهاند زندگیشان باب میلشان است؟ ما باید میانگینی از این ابراز رضایت داشته باشیم و ببینیم چند درصد از خانوادههای ما توانستهاند بستری مهیا کنند تا بچههای به صورت مستقل روی پای خود بایستند و برای خود تصمیمگیری کنند.
ما البته افراط و تفریط هم داشتهایم؛ فرزندی بوده 20 ساله که تصمیم گرفته با یک نفر ازدواج کند و بعد با مخالفت والدین شروع به تهدید کرده است که راه گفتوگو را به چنین چیزی تبدیل کرده است. این در واقع از آن سوی بوم افتادن است، شما به فرزند آزادی کامل دادهای و او ناگهان در سنی احساس میکند که بزرگ شده و باید برای خود تصمیم بگیرد و کارهای مهمی چون ازدواج را خودش تصمیم میگیرد. اینها همه باعث میشود فردی که وارد جامعه میشود با آسیبهای زیادی همراه باشد.
*آیلین دائمی: به نظر میرسد در سینمای پیش از انقلاب به مسئله خشونت علیه زنان پرداخته نشده و در سینمای پس از انقلاب به نظر میرسد سینماگران برای اطفال، نوجوانان و جوانان بیشتر یک هویت در نظر گرفتهاند و سعی کردهاند آثاری را خلق کنند که به خشونت علیه اطفال پرداخته است. اصغر فرهادی در زمینه خشونت علیه زنان و کودکان در فیلم «جدایی نادر از سیمین» به همین معضل طلاق و خشونت عاطفی که از طرف والدین به فرزند وارد میشود پرداخته است. تمرکز فیلمنامه به نوعی بیشتر بر کودکی است که خشونت را تجربه میکند و در آخر هم میبینیم دادگاه تکلیف پدر و مادر را روشن میکند اما این کودک از آن مرحله به بعد با دنیایی از بلاتکلیفی مواجه شده است و مجبور است بین پدر و مادر یک نفر را انتخاب کند. به نظر میرسد یکی از امتیازات آثار اصغر فرهادی در این است که به معضلاتی میپردازد که شاید دیگر سینماگران ما چندان توجهی به آن ندارند. در وجه دیگر داستان فیلم «جدایی نادر از سیمین» شاهد به تصویر کشیدن وضعیت کودکی هستیم که پنهانکاری مادرش نسبت به پدر و سقط جنین را میبیند و حتی شاهد مورد ضرب و جرح قرار گرفتن مادرش بود.
سینما به عنوان هنر هفتم میتواند یک تغییر بزرگ در نگرش مردم به وجود بیاورد و در هر حال در تمام کشورهای جهان انسانها در بحث فرهنگی و حقوق بشر سعی کردهاند که پیشرفت کنند، حقوق اطفال و جوانان را به رسمیت بشناسند و درباره حقوق زنان هم قوانین بسیاری به ثبت رسیده است. در کشور ما وضعیت به لحاظ فرهنگی در تولیدات سینماییمان به چه شکل است؟ آیا ما آثاری در برابر خشونت داریم یا خیر مدام در حال ترویج خشونت هستیم؟
عادل بزدوده: من میخواهم توجه همه را به یک اصل جلب کنم. ما چند عدد اصغر فرهادی داریم؟ چه تعداد اصغر فرهادی داریم که مطالعات جامعهشناسی، مردمشناسی و اجتماعی دارد؟ ما باید چنین آدمهایی را برای جامعه بسازیم و جایی که میتوان انسانهای متفکر ساخت کجاست؟
ما تا آدمهای متفکر خلق نکنیم نمیتوانیم بگوییم که با شخصی مثل اصغر فرهادی میتوان جامعه را متحول کرد. ما بار فرهنگی را باید بر دوش افراد دیگری بگذاریم. من در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار میکردم و الان هم عضو شورای سیاستگذاری هستم. ما در واقع با بزرگوارانی چون ابراهیم فروزش، عباس کیارستمی و... کار میکردیم و ما واقعاً به اندازه تعداد انگشتان یک دست هم متفکر در زمینه ساخت فیلمهای اجتماعی نداریم که دغدغه کودک و نوجوان، زن یا حتی مرد باشد. وجود چنین فیلمسازهایی به این برمیگردد که هنرمندان سینمای ما باید مطالعه کنند و دغدغهشان متحول کردن جامعهشان باشد.
جامعه را نمیتوان با یک فیلم متحول کرد، باید زیرساختهای جامعه تغییر کند، باید آموزش و پرورش دچار تحول شود. درسهای آموزش و پرورش است که فرد را تبدیل به شخصیتی مثبت میکند، ما باید کودکانمان را در همین دوران شناسایی کنیم که متوجه شویم کودکانمان در چه زمینهای میتوانند فعالیت داشته باشند.
ما هیچوقت این کار را نمیکنیم و بعد به دانشگاه میرسد و من که در دانشگاه درس میدهم به دانشجو میگویم شما مسیر را اشتباه آمدهاید، شما باید مسیرتان را در جای دیگری پیش میگرفتید نه رشته هنر. حالا که به دانشگاه هنر آمدهای مسیرت را باید در نمایشنامهنویسی پیش بگیری و در ساخت اثر شاید موفق نیستی. وقتی دانشجو در این شرایط قرار میگیرد یعنی ما نگاه مقبولی به فرهنگ نداریم و باید نگاه کلانتری داشته باشیم تا راه علاج و درمان پیدا کنیم.
آموزش و پروش و دانشگاه نباید هر کدام به خودشان جزیره درست کنند. خروجی اینها از مدرسه است و باید پل ارتباطی با هم داشته باشند اما متأسفانه اینگونه نیست و من به عنوان یک نفر که در دانشگاه تدریس میکنم میبینم دانشجو هیچ چیزی در مدرسه فرا نگرفته و باید من در دانشگاه به او همین مسائل ابتدایی را بگویم. متأسفانه زیرساخت فرهنگی ما در دانشگاه و آموزش و پرورش که خروجیشان جامعه را متحول میکند شرایط مساعدی ندارد.
هم نسلهای آقای کیارستمی تنها او را میتوان نام برد و آقای فروزش، بعد این وضعیت گسسته میشود تا اینکه شخصی مثل جعفر پناهی و اصغر فرهادی وارد این عرصه میشوند و بعد از آنها واقعاً کسی را نمیتوان نام برد که در این عرصه به خوبی فعالیت کند. در واقع امروز فاصله کارگردانهای ما با هم خیلی زیاد است.
*آیلین دائمی: منظور من سینمای سفارشی نیست اما باید بودجهای تخصیص داده شود که پس آن مطالعاتی درباره معضلات اجتماعی و ارتقای سطح فرهنگ جامعه مطرح باشد یا حتی امتیازی برای فیلمهایی که به این معضلات میپردازند در نظر گرفته شود. آیا اینگونه هست یا خیر؟
متأسفانه امروز به آثار گیشه ما خیلی بها داده میشود، این آثار به راحتی اکران میشوند اما آثار دغدغهمند ما متأسفانه باید مدتها در انتظار بودجه و بعد شرایط اکران قرار بگیرند. به طور کل ما حمایتی درباره این مسئله در سینمایمان داریم؟
عادل بزدوده: خیر اینگونه نیست. کسانی مثل اصغر فرهادی وقتی فیلم میسازند در ذهن مخاطب پرسشگری را ایجاد میکنند و این پرسشگری متأسفانه ممنوع است و شما نباید مردم را به پرسشگر شدن تبدیل کنید و فقط به ساخت فیلمهایی باید مشغول باشیم که مردم فقط بخندند که البته اشکالی ندارد.
*آیلین دائمی: به هر حال خواست مردم هم همین است. اگر شما عمومیت جامعه را نگاه کنید میبینید این خواسته وجود دارد، من بارها در جمع دوستانم وقتی میخواهیم یک فیلم یا یک نمایش را نگاه کنیم اولین سوال این است که آیا اثر خندهداری است؟ این یعنی مردم ما چنین تمایلی دارند و متأسفانه مردم طرفدار آثاری هستند که فاقد ارزش اجتماعی هستند و مردم فقط به دنبال بستر و فضایی هستند که بیایند و اثری ببینند که به مسائل پیش افتاده پرداخته و با طنزی سخیف آنها را میخنداند. به نظر من یکی از دلایلی که فیلمسازان ما به سمت ساخت چنین آثاری نمیروند تمایلات مردم است. وقتی فیلمساز زحمت میکشد، تحقیق میکند و اثری میسازد و میبیند مردم به آثار سخیف گرایش دارند فیلمساز سرخورده میشود.
برای من عجیب است که حتی خانوادهها هم با فرزندانشان برای دیدن این آثار سخیف که با گفتن کلمات زشت سعی دارند مخاطب را بخندانند حاضر میشوند. این وضعیت چنین معنایی میدهد که گویا نه تنها دغدغه سینماگران ما ارتقای سطح فرهنگ کشور نیست، بلکه مردم هم چنین میلی ندارند و به نظر میرسد مردم فقط به دنبال راهی برای خوشی چند دقیقهای هستند.
عادل بزدوده: ما پیروی حرف شما میخواهم حرفی بزنم. انسانها در خانواده بزرگ میشوند و اولین برخورد شنیداری و دیداری افراد یا رادیو است، یا تلویزیون و یا ماهواره. دقت کنید و ببینید آموزشی که در این رسانهها داده میشود بسیار سخیف و دم دستی است. این فرد وقتی وارد جامعه میشود و قرار است به سینما یا تئاتر برود گناهی نکرده که آثار سخیف انتخاب میکند، طبیعی است که ذائقه او اینگونه تربیت شده است. سریالهای سطح پایین مردم را اینگونه تربیت کرده است. حلقههای بسیاری در این مورد به هم مرتبط هستند و متأسفانه آنقدر در حلقههای مختلف بد کار کردهایم که یک زنجیره کاملاً فاسد درست شده است. کودک یکی از شفافترین و بینظیرترین ذهنها دنیا را دارد، شما در این ذهن عشق بکارید قطعاً عشق درو میکنید و اگر تنفر بکارید تنفر درو خواهید کرد.
*آیلین دائمی: در رابطه با خشونت علیه زنان و کودکان در سینمای اجتماعی ایران صحبت می کردیم جامعه آماری ما سینمای بعد از انقلاب بود و راجع به این مسئله صحبت می کردیم که خشونت در ابعاد گسترده ای اتفاق می افتد ضمن اینکه سینماگران ما به دغدغه های اجتماعی علاقمند نیستد و متاسفانه خیلی تحقیقات علمی و مبنایی پیرامون معضلات اجتماعی در ساخت آثار صورت نمی گیرد و مردم هم علاقه ندارند به دیدن آثاری که ارزشمند باشد و دغدغه های اجتماعی در آن دنبال شود و اتفاق دیگر اینکه سینماگران به نمایش گذاشتن خشونت علاقه دارند و می آیند و قانون را به چالش می کشند و می دانیم که بستر بسیاری از خشونت های اعمال شده در جامعه چه زن و چه مرد علیه زنان و اطفال و نوجوانان یکی از مهمترین عواملش نبودن قانون های مناسب یا خلاهای قانونی و قانون هایی که با مقتضیات فرهنگی و زمانه هماهنگ نیست. به عنوان مثال فیلم «ملی و راه های نرفته اش» را می سازیم که در آن فردی ممانعت می کند از ورود و خروج همسرش به منزل پدرش و از کار کردن همسرش ممانعت می کند و این به نوعی خشونت اجتماعی هست که علیه همسرش انجام می دهد و این جسارت را تحت عنوان تمکین می گیرد یعنی ما وقتی که پیش بینی می کنیم در بستر قانون که زن از همسرش تمکین خاص و عام کند و زن اگر جایی می خواهد برود باید از همسرش اجازه بگیرد و بحث ممنوع الخروجی را به تصویر می کشیم یا اینکه خشونت هایی از جنس خشونت های جنسی مانند فیلم «هیس دخترها فریاد نمیزنند» در ابعادی که اجازه داده می شود این آثار خلق می شوند اما در این آثار کوچکترین تحقیقات حقوقی را نمی بینیم و نویسنده اشراف ندارد به قانون و این در حالی است که من سینماگر وقتی می خواهم اثری را خلق کنم باید تحقیقاتی از موضوعی که فیلم می سازم داشته باشم. ما یک فیلم خشونت جنسی می سازیم و در آن دادگاه بصورت علنی تشکیل می شود و کسی این اثر را خلق می کند اصلا تحقیقات نمی کند و این را نمی داند که در بحث مسائل روابط نامشروع در دادگاه های علنی ایجاد نمی شود و کسی که این سینمای اجتماعی را کار می کند به نظر می آید دغدغه او موضوع اجتماعی نیست اگر نه در این مورد تحقیق می کند و چالش هایش را بیرون می کشد یک زمانی ما فیلم می سازیم که برای اینکه افزایش دهیم سطح آگاهی مردم را خشونت ها را نشان دهیم راه های درمان را نشان دهیم یک زمانی به عنوان فیلمساز دغدغه ما این است که از یک موجی عقب نمانیم وصرفا بخاطر اینکه در یک دسته از سینمای روشنفکری قرار بگیرم شروع می کنم به صحبت کردن در مورد مسائلی که ممنوع است ولی بدون تحقیقات و به نظر می آید در سینمای ایران جای استفاده از کارشناسان اجتماعی و حقوقی به معنای واقعی کلمه واقعا ساختن این پروژه ها جای این را دارد که از کسی که حقوقی و حقوقدان باشد شامل روانشناس باشد و مطالعات اجتماعی باشد کمک بگیریم سوال من از شما این است که ما در سینما می آییم بصورت حرفه ای استفاده کنیم یا اینکه نه چون وقتی که تیتر پایانی را می بینیم یک طیف وسیعی از تقدیر و تشکر از همسایه و غیره می نویسند اما سوال این است که فیلم فقط برای عوام ساخته نشده و ممکن است کسانی که بهرحال اطلاعات دارند هم مخاطبین این فیلم قرار بگیرند و وقتی این فیلم را تماشا می کند با تردید به آن نگاه می کند؟
عادل بزدوده: اولا من همینجا به یکی از بهترین دوستهای خودم که در سینما برنامه ریز درجه یک است سلام عرض کنم و اینکه خیلی دوست داشتم مسعود میمی که خودش برنامه نویس و سناریونویس سینما است در بحث برنامه ریزی و دستیار کارگردانی یکی از بهترین ها است. من و مسعود میمی می دانیم اصولا ما سینماییها، تئاتریها و تلویزیونیها به این اشراف داریم که متاسفانه هر معضل اجتماعی که پیش می آید کارگردان ها و تهیه کنندگان ما دستشان می لرزد که بخواهند مثلا یک تیم کارشناسی حقوقی راجع به فلان موضوع که می خواهند در فیلم حضور داشته باشد بیاورند و از دانش او استفاده کنند. من قاعده مند می گویم با استثنائات کار ندارم ممکن است کارگردانی وجود داشته باشد برود از اکیپ وکلا استفاده کند و اینکه در چه بخشهایی و فصل هایی هر کدام تخصص دارند و برود آن تیم را پیدا کند بیاورد و معضلات سناریو را در بخشهای قانونی و جرم شناسی بطور کامل تجزیه و تحلیل شده در اختیار فیلمنامه نویس قرار دهد و کارگردان احاطه داشته باشد و بتواند این معضل را حل کند. متاسفانه قوه قضائیه و کل وکلایی که در این سیستم کار می کنند با سیستم سینما دور هستند ما باید پل ارتباطی دقیقی بین کارکرد فعالیتهای سینمایی مان بخصوص سینمایی اجتماعی مان در نظر بگیریم که صد در صد از نظر من یکی از پایه های غیر قابل انکار این مجموعه تیم مشاور حقوقی آن کار قضایی بخصوص است اگر نباشد معلوم است فیلمنامه نویس من نمی تواند فیلمنامه را درست کار کند و به بیراه می رود. همین بیراه رفتن باعث می شود که مثلا من الان صحبتهای شما را درباره «جدایی نادر از سیمین» شنیدم، آنجا اگر یک تیم کارشناسی در اختیار آقای فرهادی قرار می گرفت شدیدا می گفت که شما باید با یک راه حل دیگر این بچه بیاید آدمش را انتخاب کند نیاید از شما دور شود شما باید به این بچه کمک کنید که هر دوی شما را ببیند در واقع بر می گردد به اینکه دوستان قضات ما در وزارت دادگستری یا کل حاکمیت قضایی ما کم یا به ندرت وارد شدند و اگر هم به این موضوعات وارد شوند به نظر من ما معضلات بسیار خوبی را با هماهنگی و مدیریت و نگاه دوستانی که در دستگاه قضای ما هستند می توانیم حل کنیم و دقیقتر و ملموس تر مسئله را در فیلم ارائه دهیم.
این معضلی است که قرار نیست کارگردانها بگویند و بیانش کنند. این خواستن باید از طرف اکیپ سازنده فیلم وجود داشته باشد. مثلاً این موضوع را عنوان کنند که ما می خواهیم راجع به بچه ای که شاهد تصادف پدر و مادرش بوده است فیلم بسازیم. این را چگونه می توانم در کنار حوادث جذابیت سینمایی جلو ببرم اما در کنارش معضلات قانونی را رعایت کنم و به بیراهه نروم و البته با وهم و خیال دنیای دروغین بسازم که بچه متوجه نشود. ما در سینمایمان جایگاه اتاق فکر که وکلا و قضات بتوانند به ما کمک کنند به شدت کم داریم و همیشه باید شرایط فرهنگی مهیا شود که این دوستان راضی شوند که بیایند به فرهنگشان کمک کنند. خروجی رفتارهای خوب و بد در دادگاه ها دیده می شود اینطوری نیست که شما بگویید فرهنگ ما درست است فرهنگ آموزش و پرورش ما درست است ، دانشگاه ما درست است بنابراین تمام این دزدیها و سرقتها و کشتارها و طلاقها و بزن ها و بخورها و اختلاس ها و غیره نمی تواند بی هوا خلق شده باشد مگر اینکه ما از این جامعه دور شده باشیم که به نظر من دور شدهایم و ما این معضلات را در دادگاه هایمان می بینیم. در واقع هر دادگاهی که شما بهتر می دانید شما درگیر مستقیم با مردم هستید مردمی که یا آسیب زدند یا آسیب دیدند بزه دیده و بزهکار هستند اینها یکدفعه خلق نمی شود باید جلوی زمینه خلقش را بگیریم و نباید اجازه دهیم که این اتفاقات رخ دهد.
*آیلین: برعکس این ماجرا هم مصداق دارد و ما تا به الان راجع به این صحبت کردیم که از متخصصان حقوقی از زمینههای اجتماعی در سینما استفاده شود و بعد آثار منطبق با نیازهای روز جامعه ساخته شوند. هر چه تکنولوژی پیشرفت می کند زن ها سوادشان بالاتر رفته فعالیتهای اجتماعی بیشتر شده و سطح توقع شان از زندگی ارتقا پیدا کرده است. حقوقشان هم با گذشته متفاوت است اما از طرف دیگر باید به این مسئله توجه کنیم که وقتی که سینمایی فعالیت می کند در راستای بهبود شرایط فرهنگی جامعه قانونگذارهای ما با دیدن این آثار که ساخته می شود قوانین را مطابق با وضعیت واقعی جامعه تغییر دهند. سینما به عنوان هنر هفتم می تواند بستری فراهم کند که واقعیتهای جامعه به صورت ملموس برای تمام اقشار جامعه به تصویر کشیده شود.
شاید بنده فکر کنم که همه مردم در شرایط اجتماعی و اقتصادی من باشند وقتی که یک فیلم را می بینم مثل «مغزهای کوچک زنگ زده» آقای هومن سیدی متوجه می شویم که اقشار دیگری وجود دارد که دغدغه های خودشان را دارند در فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی ما یک مسیری را می بینیم که خانمی بصورت تصادفی مورد خشونت قرار می گیرد که بصورت اتفاقی و شرایط بوم شناسی در محلی که بوده و خانه ای که از قبل برای خانم فاحشه ای بوده مورد تجاوز قرار گرفته و در سیر فیلم متوجه می شویم همان آدمهایی که در یک طبقه اجتماعی مناسبتری از لحاظ شرایط اجتماعی جامعه قرار داشتند که یا معلم بودند، بازیگر بودند، اهل ادبیات بودند، کتاب می خواندند و زندگی را با آرمانهای خودشان ادامه می دادند به آدمهای پرخاشگر تبدیل میشوند و در گذر زمان تصمیم می گیرند که خودشان دست به انتقام خصوصی بزنند. مثلا عماد از رفتن به دستگاه قضایی اجتناب می کند یکی از علتهایی که در فیلم متوجه می شویم این است که بخاطر این است که جرم تجاوز دارای یک مجازات سنگین مثل اعدام است. معمولا ادله اثبات دعویش به دوش آن بزه دیده بخت برگشته می افتد و آن بزه دیده به دلیل مسائل ناموسی و ادله ای که محکمه پسند برای قانون باشد و باید شهادت و شاهد داشته باشد و چون پنهانی صورت می گیرد و آشکارا نیست و به دلیل نداشتن حمایت قانونی از زنان بزه دیده در جامعه، ما به افرادی تبدیل میشویم که خودمان عدالت خصوصی را اجرا می کنیم در سطح جامعه که می تواند خطرناک باشد و فردی با داشتن یک سبقه فرهنگی در نهایت یک تصمیماتی می گیرد که ممکن است بجای آن، فردی در جایگاه اجتماعی دیگری باشد.
کسانی که در قانونگذاری دخالت دارند باید با دیدن این آثار سینمایی این دغدغه در آنها ایجاد شود که قوانینی مطابق با نیازهای امروز ایجاد کنند و به این صورت نباشد که درگیر کلیشه ها باشند و من فکر می کنم یکی از بزرگترین عوامل خشونت در جامعه نداشتن خلا های قانونی و وجود قانونهایی است که مطابق با شرایط زمانی در جامعه ما نیست که در آثار آقای فرهادی می بینیم. باید یک رشته های میان رشتهای مثل همین جرم شناسی بوجود بیاید که واقعا مطالعات تطبیقی انجام دهد، ریشه یابی کند و از عوامل اجتماعی و حقوقی کمک بگیریم و سعی کنیم بستر فرهنگسازی را در کشور ایجاد کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید