ما اینقدر هم ساده و کودن نیستیم!
این عروس و دامادبازی، نمایشِ ظاهری است؛ گول نخوریم!
اگر خاطر شریفتان باشد 3سال پیش، کمپینی به راه افتاد که از آقایان و خانمهای مسئول میپرسید: فرزند کجاست؟ بعضیها با مظلومیت تمام، شرح میدادند که فرزندم فلان تحصیلات را دارد و در فلان شرکت خصوصی شاغل است یا دانشآموز و دانشجوست.
اعتمادآنلاین| محمدرضا یزدانپرست، روزنامهنگار و مجری تلویزیون در یادداشتی نوشت: گر خاطر شریفتان باشد 3سال پیش، کمپینی به راه افتاد که از آقایان و خانمهای مسئول میپرسید: فرزند کجاست؟ بعضیها با مظلومیت تمام، شرح میدادند که فرزندم فلان تحصیلات را دارد و در فلان شرکت خصوصی شاغل است یا دانشآموز و دانشجوست.
بعضیها هم که یا از دیوار سفارت رفته بودند بالا یا به تعبیری، مترجم تسخیرکنندگان سفارت بودند، راحت به دوربین زُل میزدند و میگفتند: "پسرم در همان کشوریست که از دیوار سفارتش بالا رفتم و آن را تسخیر کردم. خودش تصمیم گرفته آنجا باشد!"
آن موقع در برنامه صبحگاهی زندهای که در شبکه دو داشتم گفتم که نباید گول این کمپینها و چالشهای زودگذر و ظاهری را خورد. فردا پسفردا منزلت کجاست؟ ماشینت چیست؟ چقدر حقوق میگیری و... راه میافتد و نتیجه: هیچ! کاملاً هیچ!
همچنان در بر پاشنه همین چالشهای زودگذر میچرخد و افکار عمومی بهراحتی اسیر این شوآفها میشود که فلانی فرزندش را کجا گُمارد! دامادش را به چه سِمتی منصوب کرد! به عروسَش چه پُستی داد! و...
سادهایم اگر فکر کنیم طرف نمیداند با انتصاب دامادش چه جنجالی به راه میافتد و سادهتریم اگر فکر کنیم همان طرف نمیداند با ملغیکردن حکم انتصاب دامادش، در خیال خودش چه امتیاز [ظاهرا] عدالتخواهانه و شایستهسالارانهای برای خودش میخرد، اما کمتر به پسِ پشتِ ماجرا فکر میکنیم؛ یعنی سادهترینیم اگر بیندیشیم با این عزل، داماد و عروس و پسر و دخترِ طرف، بیکار میمانند و بیپول، گوشه منزل سُماق خواهند مَکید و به جای آنها، شایستهای از میان خیلِ جوانان تحصیلکرده و کاربلد، حکم خواهد گرفت!
آش، آنقدر شور شده که حتی با اسم مستعار به کس و کارشان، عنوان و سِمت و حکم میدهند و آب از آب تکان نمیخورد! یعنی طرف، برای مقام و پول، هویتش را میفروشد. از این فروشنده و آن کس که برایش این هویت را فروخته، دیگر چه انتظاری دارید؟!
دهههاست شایستهسالاری را بوسیدهاند و گذاشتهاند کنار. به خاطرات برخی مقامات در دهه 60 و اوایل دهه 70، رجوع بفرمایید؛ مشحون است از این سفارشها و انتصابات و احدی هم خبردار نشده. حالا تلگرام و اینستاگرام، دست حضرات را در کسری از ثانیه رو میکند، اما باز هم راستراست میچرخند و به دوربین زل میزنند و میگویند: "اتفاق خاصی رخ نداده. هم نصب و هم لغو، اتفاق خوبی بود"!
دیگر چگونه باید بگویند سرِ کارمان گذاشتهاند و علافمان کردهاند؟
دیگر به چه زبانی باید بگویند "هر کاری میخواهیم میکنیم. نظر شما پشیزی ارزش ندارد؟!"
نمیخواهم قدرت فشار افکار عمومی را انکار کنم خصوصا اینکه هنوز "طرح صیانت"شان از ما، به سرانجام عملی نرسیده، اما چرا باید به همین راضی شویم و باور کنیم که فشار افکار عمومی، چنین افرادی را وادار به عمل شایسته و گماردن شایستگان از میان اقشارِ کاملاً عادی مردم میکند؟!
حضراتِ آقایان و خانمها!
ما اینقدر هم ساده و کودن نیستیم. پسرتان را، دخترتان را، دامادتان را، عروستان را، همسرتان را و هر کس و کارتان را به هر عنوانی میخواهید بگُمارید و برای هر سَمتی میخواهید حکم امضا کنید، فقط گره از کار فروبسته مردم باز کنید تا روی آسایش و رفاه ببینند؛ همین!
ویدئو مربوط است به تاریخ 27مردادماه 1397
دیدگاه تان را بنویسید