تروریسم دولتی اسراییل چگونه کار میکند؟
"رونن برگمن" روزنامه نگار اسراییلی در کتاب خود در این زمینه اشاره می کند که بین سال های 1948 تا سال 2000، بیش از 500 عملیات (تروریستی) از این دست انجام شده است و حداقل 3 برابر این تعداد هم در دو دهه پس از آن انجام شده است.
رژیم اسراییل تاریخچه بلندی در انجام تروریسم دولتی دارد؛ تاریخچه ای که در مطلب وبگاه نشریه "فارن پالیسی" آمریکا به گوشه ای از آن اشاره شده و تلاش شده ترورهای سال های اخیر اسراییل در ایران با توجه به تاریخچه ترورهای پیشین موساد در گوشه کنار جهان، مورد مقایسه ای تحلیلی قرار بگیرد.
به گزارش عصر ایران، فارن پالیسی در مطلبی به قلم " دانیله پلِتکا", عضو ارشد اندیشکده محافظه کار "آمریکن اینترپرایز" آمریکا نوشت:
"در 11 سپتامبر 1962، "هاینز کروگ" دانشمند موشکی آلمانی از دفتر خود در مونیخ ناپدید شد و دیگر هرگز دیده نشد. کروگ مانند چندین کهنه سرباز دیگر برنامه موشکی نازی ها برای دولت جمال عبدالناصر رهبر اسبق مصر کار می کرد؛ کشوری که پیش از این ربایش دو بار با اسراییل جنگ کرده بود.
داستان طولانی و پیچیده است، اما نسخه کوتاه داستان ربایش این دانشمند موشکی آلمان این است که موساد (سازمان اطلاعاتی اسراییل) یک نازی را که زمانی نزدیک به آدولف هیتلر بود، استخدام کرد تا کروگ را از بین ببرد.
داستان از میان بردن دانشمند موشکی آلمان نخستین مورد از این قبیل اقدامات اسراییل نبوده و مطمئنا آخرین آن نیز نبوده است. امسال در اواخر ماه های می و ژوئن ( اردیبهشت و خرداد) هفت تن از افراد وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از جمله دو سرهنگ در حوادث جداگانه کشته شدند. ایران در اغلب موارد دست اتهام را به سمت موساد دراز کرد.
ترور برای مدت طولانی است که ابزاری حیاتی در زرادخانه اسراییل بوده است. درست زمانی که اسراییل در سال 1948 به عنوان یک کشور در حال ظهور بود، "فولکه برنادوت" مذاکره کننده سازمان ملل توسط اعضای باند "لیهی" ترور شد. این باند (تروریستی) از جمله شامل مردی بود که بعدها نخست وزیر اسراییل شد. "اسحاق شامیر". (برنادوت جایگزین هایی را برای طرح تقسیم سازمان ملل متحد تبلیغ می کرد که باند ترور لیهی می ترسید مورد توجه جامعه جهانی قرار گیرد.)
شامیر همچنین در عملیات "داموکلس" که کماندوی سابق نازی، "اتو اسکورزینی" را برای کشتن کروگ استخدام کرده بود و آلمانیهای زیادی را که مشتاق ادامه جنگ هیتلر علیه یهودیان بودند، هدف قرار داده بود، شرکت داشت.
روایت دیگری می گوید که شامیر سوار بر یک جت خصوصی، دانشمندان نازی بیشتری را از آلمان دور می کند، ظاهرا به مقصد مصر و در روایت چنین آمده که او در میانه های راه درب جت را در ارتفاع چند هزار پایی باز می کند و به دانشمندان اعلام می کند که به مقصد رسیده اند.
بله، اسراییلیها در این عملیاتهای مخفی (تروریستی) خوب هستند، اگرچه قاتلان موساد زمانی یک اتوبوس بیگناه مراکشی را کشتند و او را با یک رهبر تروریست بدنام اشتباه گرفتند. اما در مهارت آنها جای سوال نیست. مساله این است که فایده این کشتارهای غیرقانونی چه بوده و آیا سیاست خارجی که از ترور استفاده می کند واقعا کار می کند؟
بیایید از ایران شروع کنیم و به عقب برگردیم. به طور معمول، اسراییل بازیگران برنامه های موشکی و هسته ای ایران را هدف قرار داده است. یکی از برجسته ترین این عملیات ها، ترور"محسن فخری زاده"، دانشمند ارشد هسته ای ایران در سال 2020 بود.
فخری زاده که مدت ها برای سازمان های اطلاعاتی در سراسر جهان شناخته شده بود، در مرکز برنامه هسته ای ایران قرار داشت. او نه تنها در برنامهریزی علمی برنامه هستهای ایران نقش داشت، بلکه طبق گزارشها، یکی از عناصر کلیدی در صادرات فناوری هستهای ایران بود.
داستان ترور فخری زاده مانند یک داستان تخیلی- علمی است. گزارشهای گیجکننده ابتدا بمب و سپس عاملان انسانی ترور را مقصر میدانستند، اما در نهایت معلوم شد ترور بدون دخالت مستقیم عامل انسانی به وسیله یک مسلسل کنترل از راه دور انجام شده که قطعات آن به مرور وارد ایران و سرهم بندی شده اند.
جالب اینجاست که اگرچه مقامات اسراییلی معمولا از اظهار نظر در مورد ترورهای هدفمند ادعایی امتناع می ورزند، اما شخصی در سازمان اطلاعاتی اسراییل تصمیم گرفت تا کل روایت ترور فخری زاده را با جزییات با روزنامه "نیویورک تایمز" در میان بگذارد: "کاروان [فخری زاده] برای مدت کوتاهی کند شد. یک سرعت گیر درست قبل از زامیاد پارک شده، وانت نیسان که مسلسل کنترل از راه دور روی آن نصب شده بود. "یک سگ ولگرد شروع به عبور از جاده کرد. مسلسل یک گلوله شلیک کرد و به جلوی ماشین زیر شیشه جلو اصابت کرد. پیام به تهران واضح بود: ما میدانیم شما کجا هستید، میدانیم دارید چه کار میکنید و میتوانیم شما را در زمانی که انتخاب کنیم حذف کنیم."
بحث بر سر اهمیت فخری زاده سخت است. او در عین حال مخزن اصلی حافظه تاریخی برنامه هسته ای ایران بود. جایگزینی فخری زاده برای ایرانی ها آسان نخواهد بود و بسیاری بر این عقیده اند که از دست دادن فخری زاده عقب گردی برای برنامه هسته ای جاری ایران خواهد بود. (ایالات متحده در مورد ترور (شهید) قاسم سلیمانی، رهبر سابق سپاه قدس هم استدلال مشابهی داشت.)
هدف قرار دادن رهبران ارشد دشمن، صرفا تاکتیکی نیست. از دیدگاه اسراییل اقدامی استراتژیک و منطقی است. حتی در میان دموکراسیهای پیچیده هم نقاط آسیبپذیری میتواند وجود داشته باشد - نقش حیاتی "جی رابرت اوپنهایمر" در پروژه منهتن را در نظر بگیرید - و این ضعف برای دولتهای غیردموکراتیک و سازمانهای تروریستی که قدرت و دانش عملیاتی در میان معدودی متمرکز است، دو تا سه برابر میشود.
ترور "فتحی شقاقی" بنیانگذار جهاد اسلامی فلسطین در اکتبر 1995 برای این سازمان ویرانگر بود و ماهها بعد از ترور، "یحیی عیاش" سازنده بمب حماس در یک عملیات پیچیده دیگر اسراییلی ترور شد.
ترور او حماس را از یک دارایی کلیدی و استعداد بی نظیر محروم کرد.
در کارنامه اسراییل بسیاری از ترورهای دیگر نیز وجود داشته است و بسیاری از آنها قابل ذکر نیستند. پس از حمله تروریستی سپتامبر سیاه در المپیک 1972 مونیخ که منجر به کشته شدن 11 ورزشکار و مربی اسراییلی شد، چندین سازمان دولتی اسراییل سال ها را صرف تعقیب و حذف تمامی عوامل دخیل در این عملیات کردند و فقط تعداد انگشت شماری توانستند از مجازات فرار کنند.
"شیخ احمد یاسین"، بنیانگذار حماس، چندان خوش شانس نبود - او در حمله موشکی اسراییل در سال 2004 کشته شد. ( به شهادت رسید.) جانشین او، "خالد مشعل"، نیز هدف ترور - تلاش برای مسموم کردن - قرار گرفت، اما عاملان آن توسط دولت اردن دستگیر شدند و اسراییل مجبور شد در ازای آزادی آنها، پادزهر بدهد.
"عماد مغنیه" یکی از اعضای ارشد گروه حزب الله لبنان، در سال 2008 در سوریه ترور شد. ترور "محمد سلیمان" (ژنرال ارتش سوریه که هدایت برنامه هسته ای کشورش را برعهده داشت) - که اسراییلی ها همراه او دو مرد بی گناه دیگر را هم ترور کردند - داستانی است که در نشریه نیویورکر به تفصیل شرح داده شده است.
"رونن برگمن" روزنامه نگار اسراییلی در کتاب خود در این زمینه اشاره می کند که بین سال های 1948 تا سال 2000، بیش از 500 عملیات (تروریستی) از این دست انجام شده است و حداقل 3 برابر این تعداد هم در دو دهه پس از آن انجام شده است. یعنی روی هم بیش از 2 هزار عملیات تروریستی در طول تاریخ 7 دهه ای رژیم اسراییل.
در واقع، آنچه اکنون "قتلهای هدفمند" نامیده میشود آنقدر موفقیتآمیز بوده است - اگرچه این کلمه نامناسب به نظر میرسد - که اسراییل دامنه برنامه را افزایش و گسترش داده است و اکنون به دنبال حذف نه تنها چهرههای کلیدی در برنامههای هستهای و موشکی ایران است، بلکه حتی در سطح میانی نیز به دنبال ترورافراد و دانشمندانی است که روی پروژه های موشکی و پهپادی ایران کار می کنند.
اسراییل در انجام کشتارهای هدفمند تنها نیست. ایالات متحده هم با وجودی که ترور دولتی را انکار می کند اما چنین رویه مشابهی را در پیش گرفته است و صدها عملیات از این دست را در سالهای پس از 11 سپتامبر عمدتا از طریق هواپیماهای بدون سرنشین انجام داده است.
کشتار هدفمند به ابزاری برای دولتسازی تبدیل شده است، زیرا کار میکند، به این معنا که به اهداف محدودی دست مییابد: یک فرد کلیدی که برای برنامههای دشمن حیاتی است، از میان برداشته می شود.
این روش با وجودی که به برنامه هسته ای ایران پایان نمی دهد، اما می تواند پیشرفت آن را کُند کند. این روش برنامه موشکی ایران را پایان نمی دهد، اما باعث می شود بسیاری از ایرانیانی که می خواهند در این عرصه فعالیت کنند مردد شوند و به پیامدهای احتمالی نقش آفرینی در پروژه توسعه موشکی خوب بیندیشند.
این روش همچنین به تروریسم پایان نخواهد داد، اما ممکن است دیگر کشتارها را متوقف کند. در واقع، شواهدی وجود دارد که حذف افراد کلیدی چنین تاثیری داشته است.
آیا کشتار هدفمند چالش های عمده سیاست خارجی را حل می کند؟ به ندرت. از منظر اسراییل اما دیپلماسی نیز نتوانسته سختترین مشکلات آن را حل کند. در عوض، قدرت قابل توجه اسراییل در جنگهای آشکار و در سایه – شاید به طور غیر مستقیم – به همسایگانش در مصر و اردن و دوستان جدیدش در خلیج فارس در کنار گذاشتن اختلافات قدیمی کمک کرده است.
آیا این کار اخلاقی است؟ اسراییلیها اصرار میورزند که به دور از قتلهای انتقامجویانه، اینها مرگهایی هستند که از مرگهای بیشتر جلوگیری میکنن، چون برای مثال هیچ جایگزین واقع بینانه ای برای استرداد رهبران حزب الله یا حماس وجود ندارد. اسراییل (مانند ایالات متحده) در این زمینه خود را تافته جدا بافته می داند و معتقد است تروریسم دولتی آنها با ترورریسم دولتی دیگر کشورهای خودکامه تفاوت اساسی دارد؛ چون به گفته آنها تروریسم دولت های خودکامه نه برای کاهش تهدیدات امنیت ملی، بلکه برای حذف سیاستمداران و منتقدان یا مجازات سیاست های دولت خارجی به کار می رود.
آیا برای "آدم های خوب" که از ترور به عنوان ابزاری برای حکومت داری استفاده می کنند، تشخیص خود از "آدم های بد" که همین کار را می کنند، هرچند به دلایل مختلف، آسان خواهد بود؟ شاید نه. با این حال، تا زمانی که مزایای این روش از عواقب آن بیشتر باشد، این روش قطعا ادامه داشته و گسترش خواهد یافت.
دیدگاه تان را بنویسید