روایتی از دیدار جلال آل احمد با امام خمینی(ره)
آل احمد در طول زندگیاش تنها یک بار امام را ملاقات کرد و آن دیدار در نخستین سالهای نهضت اسلامی اتفاق افتاد. آلاحمد میگوید به قم رفتم. در خانه ایشان کتاب «غربزدگی» خود را کنار دستشان دیدم. گفتم: شما هم این خزعبلات را میخوانید؟
اعتمادآنلاین| جلال آل احمد، از سرآمدان روشنکفران زمانه خود بود که پس از تجربههای متفاوت و متضاد از روشنفکری به سبک غربی، در راه مبارزه با غرب و غربزدگی قدم برداشت و در این راه به تالیف آثاری نیز همت گماشت. وی که در دوران رژیم پهلوی خود را در صف مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی قرار داده بود، از نخستین سالهای نهضت اسلامی، با امام خمینی آشنا شد.
در کتاب "روشنفکر میهنی" که توسط مؤسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده درباره نحوه آشنایی جلال آل احمد با امام خمینی آمده است: با رحلت آیتالله بروجردی، جهان شیعه به استقبال مرجعی دیگر رفت و آیتالله خمینی که فقیهی شجاع و مبارز بود، پا به میدان گذاشت. جلال آلاحمد نیز همانند دیگران، خیلی زود امام خمینی را شناخت و جزء طرفداران ایشان شد.
آل احمد در طول زندگیاش تنها یک بار امام را ملاقات کرد و آن دیدار در نخستین سالهای نهضت اسلامی اتفاق افتاد. وی درباره این دیدار میگوید: «من پس از شنیدن نطق ایشان [امام خمینی]... احساس کردم باید ایشان را ببینم. به قم رفتم. در خانه ایشان کتاب "غربزدگی" خود را کنار دستشان دیدم. گفتم: شما هم این خزعبلات را میخوانید؟ با نگاهی به من پرسیدند: شما آقای آل احمد هستید؟ گفتم: بله. گفتند: آنچه ما باید بگوییم شما گفتهاید.»
در ادامه جلال درباره این ملاقات میگوید: «من حتی دست پدرم را نبوسیده بودم، اما دست ایشان را بوسیدم.»
امام خمینی نیز در اردیبهشت 1359 درباره دیدار جلال با ایشان فرمودند: «آقای جلال آلاحمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیدم. در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشستهاند و کتاب ایشان غربزدگی در جلوی من بود. ایشان به من گفتند: چطوری این چرت و پرتها نزد شما آمده است؟ یک همچو تعبیری و فهمیدم که ایشان هستند. معالأسف دیگر او را ندیدم. خداوند ایشان را رحمت کند.»
در فروردین 1343، زمانی که امام از حبس آزاد شدند، جلال در مکه به سر میبرد و در نامهای ضمن ابراز خوشحالی از آزادی امام گزارشی از حال و هوای مناسک حج و وضعیت شیعیان در عربستان به امام میدهد. نامه جلال به امام بدین شرح است: «مکه - روز شنبه 31 فروردین 1343 - 8 ذی الحجه 1383- آیتاللها! وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظر الپرواز بودند به سمت بیتالله؛ این است که فرصت دست بوسی مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیلهای کنم برای عرض سلامی، بد نیست.
اول اینکه مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الأحساء، میگفت: 80 درصد اهالیالاحساء و ضوف و قطیف شیعهاند و از اخبار واقعه مؤلمه پانزده خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمتها گسیل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر اینکه در این شهر شایع است که قرار بوده آیتالله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودیها دوتایش را پذیرفتهاند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفتهاند، داشتن محرابی برای شیعیان در بیتالله و تجدید بنای مقابر بقیع و اما سومی که نپذیرفتهاند، حق اظهار رأی و عمل در رویت هلال است. بدین مناسبت حضرت ایشان خود نیامدهاند و هیئتی را فرستادهاند، گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم. دیگر اینکه گویا فقط دو سال است که به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم دادهاند؛ پیش از آن حق نداشتهاند. دیگر اینکه [کتاب] "غرب زدگی" را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ، جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما!
دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام نشد و آمدم: درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت، و توضیح اینکه چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفتهاند و نمیبایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و به حضرتتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان میکنم نشان داده باشم. مقدماتش در غربزدگی ناقص چاپ اول آمده. دیگر اینکه امیدوارم موفق باشید. همچنان که آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش بر آید... والسلام.»
جلال آل احمد که از هر فرصتی برای مبارزه با استبداد و استعمار استفاده میکرد و برای آشنا کردن مردم با توطئههای غربیان قلم میزد، در نهایت در 18 شهریورماه 1348 به طرز مشکوکی درگذشت. گفتنی است او در نامههای خود که در سالهای پایانی عمرش مینوشت، از رژیم پهلوی صریحا با تعابیری چون "گوساله سامری" یاد میکرد.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
دیدگاه تان را بنویسید