فیاض زاهد، فعال سیاسی اصلاحطلب، در گفتوگو با «اعتمادآنلاین»:
حذف آقای خاتمی شوخی است
فیاض زاهد گفت: متاسفانه هر کسی که نتوانسته است در مناسبات سیاسی جایی برای خود دست و پا کند با چند تن از دوستانش حزب تشکیل داده و به عضویت شورای عالی اصلاحات درآمده است.
اعتمادآنلاین| سعید شمس- جریان اصلاحات روزهایی مملو از چالش را تجربه میکند. اصلاحطلبان که با شروع دهه 90 کمکم از حاشیه به متن آمدند و در انتخابات مختلف توفیقهایی پیدرپی به دست آوردند، در حالی به استقبال سال 1400 میروند که حضورشان در قدرت کمرنگ شده و در نتیجه، اختلافهایشان عیان شده است (بیشتر بخوانیم) .
فیاض زاهد، فعال سیاسی اصلاحطلب و استاد دانشگاه، در گفتوگو با اعتمادآنلاین به چرایی چالشهای درون اصلاحطلبی و همچنین ارزیابی موقعیت این روزهای جریان اصلاحات پرداخته است:
***
*جدلهایی که این روزها در جریان اصلاحات رواج پیدا کرده است ریشه در چه مساله یا نگاهی دارد؟
طبیعی است که بعد از هر شکستی احزاب و جریانها با تبعات و پسلرزههای سیاسی مواجه شوند؛ به عنوان مثال بعد از انتخابات اخیر بریتانیا، جرمی کوربین از حزب کارگر کنار گذاشته شد. اما در ایران به دلیل خلاء کنش فکری شرایط فرق دارد. در واقع در فعالیتهای تشکیلاتی رنگینکمانی از گروهها همنشین میشوند که این اتفاق در تاریخ معاصر ایران هم رخ داده است. احمد کسروی در یکی از کتابهایش نوشته است، بعد از انقلاب مشروطه حزب، تشکیلات، شبنامه و روزنامه مثل قارچ رشد کردند. البته باید گفت احزاب و افراد خیلی جدی گرفته نمیشوند. در واقع نظام پارلمانی، نظام ریاستجمهوری و نظام سیاسی ایران حزبی نیستند و بنابراین کسی مسئول و پاسخگوی رفتار خود نمیشود (بیشتر بخوانیم) .
*روند مدیریت شورای عالی اصلاحات را چطور میبینید؟
متاسفانه هر کسی که نتوانسته است در مناسبات سیاسی جایی برای خود دست و پا کند با چند تن از دوستانش حزب تشکیل داده و به عضویت شورای عالی اصلاحات درآمده است. در واقع حتی احزابی که گهگاه تعداد عضوهایشان به انگشتان 2 دست هم نمیرسد در شورای عالی نماینده دارند، در حالی که معلوم نیست چه میزان پایگاه دارند و اصلاً چقدر میتوانند تاثیرگذار باشند. سعید حجاریان یک روزی گفته بود: «همهمان در یک فولکس جا میشویم.» متاسفانه بعضیها به واسطه اینکه نوچه فلانی یا پادوی بهمانی هستند به شورای عالی راه یافتهاند. طبیعی است در چنین حالتی شورای عالی وجههاش را از دست بدهد.
*نقش آقای خاتمی را چطور میتوان تحلیل کرد؟ این روزها عدهای درباره ایشان صحبتهای نقادانهای به زبان میآورند.
حتماً و قطعاً باید این به سمع و نظر همه برسد که آقای خاتمی رهبر حزب نیست و رهبر یک جریان سیاسی است. لذا اگر بگوییم، ایشان مسئول وضعیت فعلی موجود است که جواب بله است و بپرسیم آیا آقای خاتمی مسئول وضعیت فعلی موجود نیست که پاسخ خیر است. مثل آن ضربالمثل در کلام مسیحی که از اسقف پرسیده بود، من میتوانم موقع دعا کردن در پیشگاه خدا سیگار بکشم که جواب «خیر» شنیده بود. کسی به مسیحی گفته بود، سوال را غلط طرح کردی و اگر به اسقف میگفتی، وقتی سیگار میکشم میتوانم دعا کنم، حتماً پاسخ بله را میشنیدی. لذا آقای خاتمی با چنین وضعیتی روبهرو است.
*عدهای هم حذف خاتمی را پیشنهاد میدهند.
اول اینکه حذف خاتمی شوخی است. در واقع اگر پتانسیل و توانمندی تمام مجموعهها و چهرههای اصلاحطلب را جمع کنیم، در منش و رفتار فردی و وجهه سیاسی، حتی به لقب «سید»ش هم نمیرسند چه برسد که بخواهند جای «محمد خاتمی» را بگیرند. اساساً خاصیت کشورهایی مثل کشور ما این است که برای پویش اجتماعی نمیتوانند به حذف رهبر آن پویش فکر کنند؛ یعنی اگر امینالدوله و میرزا حسینخان سپهسالار با حذف امیرکبیر توانستند پویش اصلاحی در ایران را پیش ببرند، الان هم میتوان با حذف خاتمی به سرانجام مطلوبی رسید. مگر جبهه ملی با حذف دکتر مصدق توانست کاری کند؟ پس حذف سید محمد خاتمی هم فقط یک شوخی است و بس. البته من فکر میکنم مشکل کارگزاران نحوه مدیریت آقای عارف است. چون مدیریت آقای عارف مدیریت سکوت بود که با این روش به هم به وجهه خودش و هم به جریان اصلاحات لطمه بزرگی زد (بیشتر بخوانیم) .
ببینید، رهبران سیاسی برای این متولد نمیشوند که نظارهگر باشند و همیشه ساکت بمانند. رهبران سیاسی برای اثرگزاری و حرف زدن متولد میشوند تا خودشان را به عنوان «بزرگتر» به جامعه معرفی کنند. سوال من از شما این است: آیا در طول چهار سال مجلس دهم جملهای از آقای عارف شنیدید؟ آیا ایشان کنش مثبتی نشان دادند؟ حتماً پاسختان به این سوالها چیزی جز «نه» نیست. این روش ناامیدی وحشتناکی ایجاد میکند و به همین دلیل باید به دیگران حق داد که صدای اعتراضیشان را بلند کنند. آقای کرباسچی آدمی با سابقه تشکیلاتی است و نمیشود از چهرهای مثل او خواست پشت سر یک چهره سیاسی که فقط بلد است سکوت کند حرکت کند؛ یعنی وقتی آقای کرباسچی میبیند سرنوشت جریان اصلاحات در دست آدمی افتاده که اثرگذاری لازم را ندارد، معلوم است به خودش اجازه اعتراض میدهد. چون آدمهای پایینتر از آقای خاتمی خودشان را با دیگران همسطح میبینند و حتی بعضاً خودشان را بالاتر میبینند و میگویند که چرا آقای عارف در قالب رهبری در سایه قرار گرفته است.
*از این بحث بگذریم. اساساً مدیریت جریانهای سیاسی را چطور میبینید؟
در مدیریت گروههای سیاسی، مخصوصاً در احزاب استخواندار قدیم، حالتی به نام «سنترال دموکراتیک» وجود داشت. سنترال به این معنی که نظام تشکیلاتی نردبانی است؛ یعنی سلسله مراتب تشکیلاتی و حزبی رعایت میشود و قواعد تبعیت و همراهی مشخص است و هیچ کسی حق تخطی ندارد. همچنین دموکراتیک است؛ یعنی آدمها برای رسیدن به مدارج و منصبهای مختلف، در نتیجهی انتخاباتی سالم، به موقعیت مورد نظرشان برسند. حالا سوال این است که شورای عالی اصلاحات از کدام یک از اینها بهره برده است؟ آیا کاملاً سنترال رفتار میکند که در پاسخ باید گفت، نه! مگر قرار نبود در همین انتخابات اخیر مجلس احزاب اصلاحطلب لیست ندهند؟ چرا کارگزاران و گروههای دیگر که در حد سایهاند و حزبهایی چندنفره هستند در انتخابات شرکت کردند و چرا با تخلف تشکیلاتیشان برخوردی نشد؟ درباره فقدان شاخصه دموکراتیک هم باید گفت، نمایندههای حزبهایی که به صورت گلخانهای رشد کردهاند با اجازه چه کسی و بر اساس چه سازوکاری به شورای عالی راه پیدا کردهاند؟ چرا شخصیتهایی که یک نفره به اندازه چند حزب وزن دارند بیرون ماندهاند؟
*چقدر از مشکلات اصلاحطلبان به معایب شورای عالی ربط پیدا میکند؟
پارهای از مشکلات به قسمت روبنایی برمیگردد و هر آنچه گفته شد به این بخش مربوط میشود. ما باید این را هم بپرسیم که زمین بازی کجاست و چه امکانی برای بازی اصلاحطلبان فراهم شده است؟ ببینید، همین رئیسجمهوری هم که موقعیتش را مرهون حمایت همهجانبه اصلاحطلبان است خیلی زود فهمید برای ماندن در ساختار قدرت باید در زمین دیگری از جمع رقبایش یارگیری کند. البته حسن روحانی چاره دیگری نداشت و من و شما هم بودیم دقیقاً همین کار را میکردیم. روحانی یک ماه بعد از شعارهای اردیبهشت 96، با ملاقاتهایش با این و آن و همچنین انتخابهایش همه را ناامید کرد و سرمایه اجتماعی اصلاحات را به باد داد. خب، در جایی که این سرمایه اجتماعی به باد رفت بخشهایی از حاکمیت زمین بازی اصلاحطلبان را سوزاندند. البته آنها روی شاخه نشسته و بن بریدند، چون آثار وحشتناک چنین رویکردی با روی کار آمدن گروههای بیریشه و آنارشیسم آشکار خواهد شد (بیشتر بخوانیم) .
با نگاهی به تتلو این سوال پیش میآید که چرا مدیران فرهنگی نمیدانند این پدیده میتواند به پدیدهای سیاسی تبدیل شود و کِی میخواهند این پنبه را از گوششان دربیاورند که کشور میتواند آبستن شورشهای تخریبگر خطرناک شود؟ حاکمیت اصلاحطلبان را آچمز کرده است و ناکارآمدی امروز جریان اصلاحات فقط به تصمیمها و روشهای اشتباه خود اصلاحطلبان ربط پیدا نمیکند. نکته بعدی هم اینکه ما حاکمیت یگانه نداریم و این تمام گروههای سیاسی را ناکارآمد میکند. سال بعد اگر نظر افکار عمومی درباره مجلس یازدهم و سال 1401 هم عقیدهشان در مورد دولت سیزدهم را بپرسیم، با نوعی نارضایتی مواجه خواهیم شد. چون منابع کشور خالی شده است. نفت نداریم و تقریباً 40 درصد از مالیاتها هم پرداخت نمیشود و تکلیف سرمایهگذاری خارجی هم که نزد همه روشن است. سوال این است که معجزه شفابخش حاکمیت برای احیای اقتصاد ملی چیست؟ معلوم است تنها راهکار «مذاکره و تعامل با خارج» است که خدا کند بتوانند این کار را انجام دهند. از سویی تکلیف حاکمیت باید مشخص شود. نمیشود که دولت طرفدار و مجلس مخالف مذاکره با جهان باشد. نمیشود نگاه قوه قضائیه و دولت به حکومتداری یکی نباشد. نمیشود نهادهای اقتصادی به 2 بخش دولتی و غیردولتی تقسیم شوند.
*ممنون، حرفی مانده است؟
مرحوم داوران اولین استاندار گیلان بعد از انقلاب که عضو جبهه ملی بود، به من گفت: ما در اتاقی که فقط یک پنجره دارد در حال خفگی هستیم. حالا بعضیها میگویند که حاضریم خفه شویم اما اصلاحطلبان پنجره را باز نکنند. به آنها میگویم، ما استقبال میکنیم که شما پنجره را باز کنید تا مردم ایران نجات پیدا کنند.
چکیده گفتوگو با فیاض زاهد
حاکمیت اصلاحطلبان را آچمز کرده است.
بخشهایی از حاکمیت زمین بازی اصلاحطلبان را سوزاند.
روحانی سرمایه اجتماعی اصلاحات را به باد داد.
دیدگاه تان را بنویسید