گفتوگو با سلجوق شهبازی، هنرمند و بنیانگذار «خانه ایران عاشیقلاری»
سینه «عاشیق» باید پر از داستان باشد/ همچنان محدودیت وجود دارد
عاشیق سلجوق شهبازی برای اغلب کسانی که به این هنر علاقهمند هستند، نامی آشناست. شهبازی بنیانگذار «خانه ایران عاشیقلاری» است که به منظور حفظ و گسترش فرهنگ و ادبیات عاشیقی در سال 94 آغاز به کار کرد. دانشنامه شش جلدی هنر عاشیقلار که با همکاری خانه ایران عاشیقلاری به ثمر رسیده 7 دی به همراه 1200 قطعه از آثار عاشیقهای مناطق مختلف دنیا رونمایی میشود.
در فرهنگ موسیقایی ایرانزمین، موسیقی عاشیقی از اصیلترین مکاتب موسیقی مقامی است. بسیارانی موسیقی آذربایجان را با همین هنر عاشیقی میشناسند. قوپوز اصلیترین ساز موسیقی عاشیقی است که در زبان عامیانه به آن ساز میگویند. عاشیقها روایتگران درد، رزم و بزم مردم خود هستند و این روایتگری مهمترین وجه موسیقی عاشیقی است. افزون بر این، عاشیق بالطبع باید خواننده و نوازنده قابلی هم باشد. اینها را نوشتیم تا فتح بابی باشد برای گفتوگویمان با یکی از هنرمندان سرشناس این عرصه. عاشیق سلجوق شهبازی برای اغلب کسانی که به این هنر علاقهمند هستند، نامی آشناست. او تالیفاتی در حوزه فرهنگ عاشیقی دارد و نامش در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادرهکاران) به عنوان «گنجینه زنده بشری در موسیقی ایرانی» آمده است. شهبازی بنیانگذار «خانه ایران عاشیقلاری» است که به منظور حفظ و گسترش فرهنگ و ادبیات عاشیقی در سال 94 آغاز به کار کرد. دانشنامه شش جلدی هنر عاشیقلار که با همکاری خانه ایران عاشیقلاری به ثمر رسیده 7 دی به همراه 1200 قطعه از آثار عاشیقهای مناطق مختلف دنیا رونمایی میشود. در آستانه این رویداد با سلجوق شهبازی گفتوگو کردیم.
*«عاشیق» مفهوم گستردهای دارد و آن را به کسی میتوان اطلاق کرد که واجد ویژگیهای چندگانه باشد. از تاریخچه و مفهوم «عاشیق» آغاز کنیم.
طبق اسنادی شامل سنگنوشتهها و کتیبهها قدمت این مفهوم شاید به ۷۵۰۰ سال برسد؛ تا زمان شاه اسماعیل به افرادی که خصوصیات یک عاشیق را داشتند، «اوزان» میگفتند. آنها سازی به دست داشتند که «قوپوز» نام داشت و تقریبا شبیه عود بود ولی نصف رویه ساز قوپوز، تخته و نصف دیگر آن پوست بود، مثل تار امروزی؛ این ساز در مناطق مرطوب و خشک کوک نگه نمیداشت. به همین دلیل از زمان دده قربانی که همدوره شاه اسماعیل بود، تغییر شکلی در آن ایجاد و برخی اساتید هم پردههایی به آن اضافه کردند. روایت شده که پوست آن را برداشتهاند و قوپوز به «ساز» تغییر نام داده است و به آن ساز عاشیقی میگویند. مفهوم و اصطلاح عاشیق از زمان شاه اسماعیل است که پیش از آن به عاشیقها اوزان میگفتند.
*این «ساز» چه ویژگیهایی دارد؟
هر مکتبی آلات موسیقی خاص خود را دارد، ساز ما از تخته و صفحه تشکیل شده که به آن چاناق میگوییم و سیمها روی آن نگه داشته میشوند. چاناق از 11، 16 یا 17 تکه ساخته میشود که روی آن تخته قرار میگیرد. دسته آن از جنس گردو و راش است. ۹ تا ۱۱ سیم و ۱۷ پرده دارد. شبیه سهتار ولی از آن بزرگتر است. مکتب عاشیقهای آذربایجان تفاوت کمی با مکتب موسیقی عاشیقهای همدان دارد و تا 90 درصد مثل هم هستند؛ ولی در استان آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان شکل همه آنها یکسان است.
*موسیقی برخی مناطق با درونمایه بزم و رزم و حزن تعریف میشود؛ البته این تلقی بیشتر در نگاه مخاطب عام است؛ به لحاظ تخصصی این تفاوتی که از آن صحبت کردید به همین حزن و شادی برمیگردد؟
خیر، برای پاسخ دقیق به این سوال درباره یک کتاب میگویم. من کتابی به نام «ادبیات عاشیق» دارم که 400 آهنگ دارد و سال ۸۳ چاپ شده. برخی عاشیقها معتقدند ما ۷۲ آهنگ داریم در حالی که اینطور نیست. خیلیها این تصور اشتباه را داشتند. ما بعد از چهار سال زحمت و با کمک گرفتن از بسیاری از متخصصان، مجموعهای از چند کتاب و سیدی به صورت صوتی- تصویری آماده کردیم که شامل بیش از ۱۲۰۰ آهنگ ضبط شده است. این کار با همکاری بخش خصوصی و خیری به نام علی پولاد انجام شد. ایشان هم ابتدا همان تصور بعضی از عاشیقها را داشتند که فقط ۷۲ آهنگ داریم! اما حالا با کمک هم توانستیم این مجموعه را آماده کنیم. به هر حال تنوع زیاد است. آهنگهایی داریم که صدای ریزش برگ یا صدای شُرشُر آبشار دارند! گاهی صدای پای اسب را در یک قطعه احساس میکنیم یا مثلا آهنگی به نام «منصوری» داریم که در مراسم تدفین اجرا میشود و وقتی استادی این آهنگ را میزند، غم سراسر وجودت را فرا میگیرد. وقتی کسی از هنرمندان را دفن میکنند، در تشییع جنازه او حتما سازی هست و حتی بعضی از عاشیقها وصیت میکنند که سازشان هم با خودشان دفن شود. البته در گذشته ممانعتهایی بود. سال ۶۴ سازم را شکستند ولی امروز شرایط فرق کرده.
*اشاره کردید به محدودیتهایی که قبلا بیشتر از امروز برای موسیقی وجود داشت. در مقام «عاشیق» که زندگیتان با ساز پیوند ناگسستنی دارد، در آن سالها چه میکردید؟
آن زمان معمولا در مجالس بزم، بیشتر از موسیقی استفاده میشد. عروسیها اینطور بود که وقتی عاشیق میخواند مردم دور او مینشستند و همه از عاشیق آهنگ یا شعر میخواستند و به عاشیق زکاس میدادند. زکاس همان دستمزد است. از عاشیق میخواستند که داستانهای درخواستی آنها را بخواند و بنوازد. او همیشه باید آماده و بر آن داستانها هم تسلط داشته باشد. سینه عاشیق باید پر از قصه باشد.
*چه وقت و چگونه کسی واجد مرتبه «عاشیقی» میشود؟
چند هنر در عاشیق باید جمع شود. عاشیق باید یک نوازنده و خواننده در حد اعلا باشد و سواد شعر و موسیقی داشته باشد. مهمتر از همه روایتگری است. روایتگری پایه موسیقی عاشیقی است. عاشیق، زمانی که روایت میکند در نقش کارگردان است. در این حالت، خودش گوینده، نوازنده و خواننده است. مقام عاشیق که بالا میرود، استاد میشود و بعد از استاد، مقام «دده» است. مقامی بالاتر از دده نداریم. هیچ کس جرات ندارد که مقام دده را بیجهت به کسی یا به خودش بدهد، مگر اینکه آن آدم خدمت خاصی کرده باشد. دده حتی ممکن است عاشیق نباشد ولی برای حفظ فرهنگ عاشیقی، آنقدر زحمت کشیده باشد، هزینه کرده باشد یا وقت گذاشته و تحقیق کرده باشد که در نهایت مردم به او این لقب را میدهند.
*درباره عاشیقها وجه روایتگری قصهها ثابت است یا اینکه ممکن است یک عاشیق در جریان اجرای خود تغییراتی هم در روایت بدهد؟
ما 300 و خردهای داستان داریم که عامه مردم و عاشیقها، آنها را میدانند و سینه به سینه نقل شده و تاریخچه آن هم معلوم نیست ولی مثلا در داستانِ قربانی و پری، معلوم است که قربانی در زمان شاه اسماعیل بوده. عاشیقهای خلاق هم هستند که خودشان برخی شعرها و اتفاقاتی را که میافتد، تبدیل به داستان میکنند و روی آنها آهنگ میگذارند و داستان در اینجا به وجود میآید. همانطور که افسانههایی داریم که ریشه آنها اتفاقات حقیقی بوده.
*عاشیقها بیشتر کجا هنر خود را ارایه میکردند؟
در گذشته قهوهخانهها حکم دانشگاه، مکتب و مدرسه را داشتند. قبلا وقتی که رادیو و تلویزیون نبود، عاشیقها به قهوهخانهها میرفتند و کسی که میخواست عروسی برگزار کند، به قهوهخانه میآمد. عاشیقها سازشان را در آنجا آویزان میکردند که معمولا روی ساز هر عاشیق، اسم و عکسش بود. وقتی سازی در قهوهخانه آویزان بود، به معنی این بود که او برنامهای برای جشن عروسی ندارد و میتوان به او درخواست داد. جای این ساز بیشتر در مجالس بود و نه آنطور که گفته میشود در کوچه و بازار.
*روایت این عاشیقها بیشتر با چه مضامینی است؟
از عشق است و اینکه عاشق چه باشیم.
*خب این عشق مفهوم گستردهای دارد. عشق در فرهنگ عاشیقی بیشتر تداعیگر چیست؟ از کدام عشق میگوید؟
این را از داستانها باید بگیریم. داستانهایی که مضامین قهرمانانه و مبارزهای دارند، مثل داستانهای کوراُغلو یا دده قورقود یا معراجنامه که میلاد تا معراج پیامبر توسط اساتید داستان شده است و برایش شعر و آهنگ ساخته و روایت میکنند یا داستان محبت که درباره عشق و عاشقی است که ۸۰، ۹۰ درصد داستانهای ما را تشکیل میدهند که ما به اینها «بوتا» میگوییم. یعنی خداوند از طریق یکی از پیامبرانش و اکثرا میگویند از طریق خضر پیغمبر به خواب دختر یا پسری میآید و در خواب به او راه نشان میدهد و مسیر آن میشود داستان عاشقی و... مثل داستان اصلی و کرم، قریب شاهصنم، طاهر میرزا، عاشیق عباس توفارقانلی که معمولا مردم در جشنها و عروسیها این داستانها را درخواست میکردند. البته عاشیقها داستان ظلم ظالمان را هم روایت میکنند، داستانهای تاریخی هم داریم که خیلی مطرح نیستند. بیشتر محیطی که آن وقایع در آنها اتفاق افتاده را روایت میکنند.
*این وقایع و داستانها که از آنها گفتید، معمولا معطوف به همان منطقه آذریها بوده؟
نه لزوما. ما داستانی به نام معصوم و دلافروز داریم که معصوم اسم پسر و دلافروز معشوقه او است. دلافروز در مصر و معصوم در آذربایجان است. شبانه اینها به هم میرسند که حضرت سلیمان با قالیچه خود میآید و داستان خیلی طولانی است. مسیری که طی میکند، رود و مناطقی که از آنها عبور میکند و... در داستان هست. این نشان میدهد در مصر هم ترک بوده. از این داستانها زیاد داریم.
*در واقع صحبت از یک فرهنگ است.
بله، ما کتابی داریم که اساتید به آن استناد میکنند و اسم آن دده قورقود است و روایت شده که این کتاب در واتیکان و دستنوشتههای آن در موزه درسدن آلمان است که از روی آن ترجمه شده و 12 داستان دارد با یک مقدمه و همه داستانهای آن مبارزه است و در آنها هم اراضی خیلی مطرح شده است. همه آنها را دده قورقود با دستخط خود جمعآوری کرده و به زبانهای مختلف ترجمه شده است. من ترجمه همه دوازده داستان را خواندهام و سه داستانِ آن را با 18 عاشیق روایت کردم. در کشورهای ترکزبان تنها من این کار را کردهام.
*درباره فرهنگ عاشیقی و مضامین روایات صحبت کردیم. آیا اینطور است که هر عاشیق گرایشی خاص به یکسری مضامین دارد؟ خودتان بیشتر روی چه مضامینی کار میکنید؟
عاشیقها تلاش میکنند بیشترین و بالاترین مقام را در هر حوزهای داشته باشند. من به عنوان یک عاشیق دوست دارم هر آهنگی که هست، یاد بگیرم. آهنگها و شعرها خاستگاههای مختلفی دارند و از مناطق مختلفی برآمدهاند. نمیخواهم فقط عاشِق داستانهای مبارزه باشم یا داستانهای محبت، تاریخ یا حقیقت. تلاش میکنم به آنچه مردم میخواهند، بپردازم چون من هم از همان مردم هستم ولی هدفم احیا کردن آثاری است که سایر هنرمندان یا زیاد پیگیر آنها نیستند یا نمیتوانند روی آنها کار کنند. دلم میسوزد و حیفم میآید و میخواهم از هنرمندانی یاد کنم مثل دده قورقود و اگر در توانم باشد آهنگهایی که شنیدهام، احیا و گوشههایی به آنها اضافه یا آنها را معاصر کنم.
*شما برخلاف بعضی از هنرمندان موسیقی نواحی، قائل به محدود کردن هنر «عاشیقی» به منطقهای خاص نیستید. آنها معتقدند هنرشان را باید در همان منطقه، بکر و دستنخورده نگه دارند ولی شما دغدغه گسترش آن را دارید.
هر هنرمندی، فکری دارد و برایم محترم است. برخی کسانی که چنین فکری دارند، پیشکسوت هستند، باید بگذاریم هر کس مسیر خود را برود. این مساله فقط در موسیقی عاشیقها نیست. در تمام دنیا همین است. من ۶۰ سالم است. چراغ فتیلهای به یاد دارم در زمانی که هنوز برق نبود. زمانه تغییر کرده. آن وقتها اگر میخواستند به زیارت بروند با چه میرفتند؟ حالا با چه میروند؟ اما اگر امروز هم کسی بخواهد پیاده به زیارت برود، نباید تعجب کنیم. اگر به او بگویید چرا خودت را اذیت میکنی، میگوید نذر کردهام پای پیاده و حتی پای برهنه بروم. به این شخص چرا باید گفت پیاده نرو؟ این عقیده او است. احترام به عقاید دیگران لازم است. با این حال باید بدانیم که زمانه عوض شده. باید بدانیم چه تغییراتی در موسیقی صورت گرفته. ممکن است هنرمندی بگوید این ساز و این آهنگ باید همانطوری نواخته و همانطوری روایت شود که اساتید ما گفتهاند؛ ممکن است بگوید ما چه کار داریم که امریکا چه چیزی ساخته یا چه کشوری اُرگ یا پیانو ساخته، ما کار خودمان را میکنیم. خب، بگوید. او هم هنرمند است و باید به کارش ادامه دهد. چه ایرادی دارد؟ همان آهنگ و همان ساز را میتواند توسعه دهد. میتواند آن را برقی کند- که ما این کار را انجام دادهایم- و در کنارش از آلتِ موسیقی دیگر بهره ببرد. اصالت آن را حفظ ولی آهنگ را معاصر کند. در همه مناطق و اقوام افرادی هستند که با این تلفیقها و این شکل کار مخالفاند و در همه دنیا هم هستند ولی نظر من این است که هر هنری که هست باید با جامعه پیش برود که از بین نرود. ۹۰ درصد کارم این است که در کنار حفظ اصالت ساز قوپوز، آلاتی میگذارم که خودم اسم آنها را گروه فولکلور خانه عاشیقهای ایران گذاشتم. چه اشکال دارد که این تلفیق اتفاق بیفتد. هم فرهنگ حفظ شود و هم مردم امروز با آن ارتباط بگیرند. ما موسیقی را نمیتوانیم به هیچ زبانی ترجمه کنیم. موسیقی صداست. شما آن را با ساز قوپوز بزن یا با ویولن، فرقی نمیکند، موسیقی است دیگر!
*ولی محوریت در کارهای شما موسیقی عاشیقی است. سازهای دیگر در خدمت این نوع موسیقی هستند. درست است؟
چون کار ما موسیقی عاشیقی است. اگر ساز دیگری در کنار آن باشد که بتواند این موسیقی را تقویت کند، چرا آن را نیاوریم؟ البته باید توجه داشت که این، کار هر کسی نیست. پایه موسیقی آذربایجان مخصوصا در جمهوری آذربایجان که به آن مُقام میگوییم خیلی پیشرفت کرده و معروفترین آلات در ارکستر آن شامل تار، کمانچه و قاوال است که گاهی ناقاره یا قارمون هم اضافه میکنند ولی این سه ساز، پایه هستند. آنها در مدرسه کودکان را استعدادیابی و حمایت میکنند. روی او به عنوان یک هنرمند سرمایه میگذارند. نتیجه اینکه در آذربایجان این نوع موسیقی رشد کرده، به شکل نت در آمده و... ولی پدر همین موسیقی که از آن گفتیم، موسیقی عاشیقی است و همه را از این موسیقی الهام گرفتهاند. تمام این موسیقیها و ملودیهایی که در آذربایجان و در مُقام خیلی قوی است، ملودیهایش از همان موسیقی عاشیقهاست.
*در قیاس بین عاشیقهای آذری ایران و آذربایجان یا شوروی سابق کدام یک را در گسترش مرزهای موسیقی عاشیقی موفقتر میدانید؟
۳۰ یا۴۰ سال قبل، موسیقی عاشیقها در آنجا خیلی رشد داشت. آنها را به تلویزیون بردند و حمایت کردند. حتی از وقتی که رادیو آمده بزرگترین اساتید ما در اینجا از آنها الهام گرفتهاند ولی بعد از استقلال جمهوری آذربایجان، موسیقی عاشیقی روزبهروز تنزل پیدا کرد. در عوض در ایران این موسیقی از حدود 25 سال پیش رشد کرده است.
*این رشد ناشی از چه بوده؟
فکر میکنم رسانهها اعم از تلویزیون، اینترنت و... قبلا استاد و شاگردی بود.
*پیشتر به شکستن ساز و محدودیتها در دهه 60 اشاره کردید. یعنی شرایط از 25 سال پیش بهتر از قبل شده؟
شرایط متغیر بود. ساز من را در سال ۱۳۶۴ شکستند ولی من همان عاشیق هستم. الان دارم آموزش میدهم، خانه عاشیقها را تشکیل دادم، فستیوالهایی میگذاریم. دید مدیران هم فرق کرده؛ اما همچنان هیچ چیز سر جای خودش نیست و اصلا راضی نیستم. همچنان محدودیت وجود دارد. چه کسی مسوول این [محدودیت]هاست؟ معلوم است که دولت و نظام جمهوری اسلامی! این فرهنگ مخصوصا ادبیات عاشیقها، بخشی از فرهنگ ایران است. اگر شما این فرهنگ عاشیقی را حفظ کنید، فرهنگ ایران را حفظ کردهاید. وقتی میگویند شعر و آهنگتان را بیاورید که ببینیم چه میخواهید بخوانید، طبیعتا محدودیت اتفاق میافتد. در این محدودیت، من اول باید خودم و اثرم را سانسور کنم، بعد آهنگ را بدهم تا تایید شود! ما در مدیران ضعف داریم. سیاست کلان نظام به آن سختی که احساس میکنیم، نیست، بلکه مدیران ضعیفی داریم که از آن صندلی خوششان آمده و نمیخواهند بلند شوند. من با خیلی از مسوولان نشست داشتم که بعضی از آنها آگاهانه برخورد کردهاند. حالا اینکه عمل شود یا نشود، بحث دیگری است. از زمان شاه اسماعیل تا جمهوری اسلامی نهادی برای این هنرمندان وجود نداشته. «خانه عاشیق» برکت، اما ساز ما را هم شکستند که باعث و بانی آن هم اینها بودهاند. این حقیقت است ولی به نظر من مدیران فرهنگی ما ضعیف هستند.
*وقتی خانه عاشیقی را راه انداختید، بنا داشتید این خانه کارش بهطور مشخص چه باشد؟
من از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ عضو هیات مدیره خانه موسیقی و عضو کانون نوازندگان بودم. در این 5 سال خیلی ایده و پیشنهاد دادم، چون دیدم که این فرهنگ در حال از بین رفتن است. متولی خانه موسیقی میتوانست کارهایی بکند ولی متاسفانه عدهای آنجا بودند و هستند که- به اصطلاح- مافیایی عمل میکنند. خیلی با آنها درگیر شدم. موسیقی نواحی را تقریبا بیگانه حساب میکنند و هنرمندان واقعا از آنجا زده شدهاند. من خودم از آنجا بیرون آمدم. در سال ۱۳۹۴ خانه عاشیقهای ایران را تاسیس کردم. در طول این هشت سال، خانه عاشیقهای ایران هشت جشنواره موسیقی برگزار کرده و سیاستش حفظ این فرهنگ است. مثلا در کل جمهوری آذربایجان، دویست نفر بیشتر عاشیق نیست که همه آنها را میشناسم. یونسکو مکتب موسیقی عاشیقی را به نام جمهوری آذربایجان ثبت کرد؛ خوشحالم حداقل یک کشور، این هنر و مکتب را ثبت کرد ولی آیا این هنر فقط حق آذربایجان بود؟ تمام هنرمندانی که پایه موسیقی و صاحب مکتب هستند، در ایراناند چرا ایران این کار را نکرد؟ چقدر تلاش کردم و برای میراث فرهنگی نامه نوشتم، کسی دلسوز نبود و آخر جمهوری آذربایجان به نام خود زد. من به عنوان یک متخصصِ باتجربه میتوانم پیشنهاد دهم بیش از این، چه میتوان کرد؟ ما کانون را تشکیل دادیم، عضوگیری کردیم و نزدیک به سه هزار نفر عضو داریم که دلسوزانه کار میکنند. این وظیفه دولت بود، اما ما این خانه را تشکیل دادیم.
*این خانه از کجا تامین اعتبار میشود؟
خودمان. هر فعالیتی که در این مدت داشتیم یا از سوی یکی، دو خیر تامین شده یا توسط خودم. تمام سرمایهام را صرف این کار کردم. درآمدی نداشتیم. حتی بعضی از هنرمندان هستند که به آنها در حد توانم کمک مالی میکنم و هیچ حق عضویتی از آنها نمیگیرم.
*پنجشنبه این هفته، رویداد رونمایی از «دانشنامه هنر عاشیقلار» را پیش رو دارید. این کار چگونه شکل گرفت؟
من در دفترخانه عاشیقها بودم که آقای علی پولاد تماس گرفت و گفت مایل است برای فرهنگ عاشیقی قدم بردارد. به «دده پولاد» گفتم چه کاری از دستم برمیآید؟ گفت نمونه صدای عاشیقها را میخواهم ضبط کنم که برای آیندگان بماند، من بال درآوردم. نظرم این بود که از کل مناطقی که ترکنشین هستند و موسیقی عاشیقی اجرا میکنند از هر استان یکی، دو نمونه صدا ضبط کنیم و یک سیدی ارایه دهیم. این مساله ادامه پیدا کرد. حدودا ۵۰، ۶۰ آهنگ از هنرمندان ضبط کردیم تا اینکه دیدم دخالتهای دیگر هم هست. عقبنشینی کردم و گفتم که دستها زیاد است و ایدههای مختلف میآید. دوست داشتم سالم کار کنم. تقریبا این کار از بین رفت و در همانجا ماند. دو سال پیش بود که دکتر شکیبا را معرفی کردم و با مدیریت و محوریت ایشان این کار ادامه یافت تا اینجا که آن ۶۰ آهنگ تبدیل به ۱۲۰۰ آهنگ از مناطق و کشورهای مختلف شامل جمهوری آذربایجان، ترکیه، داغستان و... شد. اینگونه کارهای فراوانی به زبان ترکی جمع شد.
دیدگاه تان را بنویسید