کد خبر: 664378
|
۱۴۰۳/۰۴/۰۳ ۰۹:۲۰:۰۰
| |

پزشکیان وطن پرست واقعی است نه دروغین

روزنامه اعتماد نوشت: دکتر پزشکیان با زبان و خوانش شخصی خود از نهج‌البلاغه و قرآن نماد گفتار و پندار و کردار وطن‌پرستی و دادخواهی شده است، نه وطن‌پرستی دروغین.

پزشکیان وطن پرست واقعی است نه دروغین
کد خبر: 664378
|
۱۴۰۳/۰۴/۰۳ ۰۹:۲۰:۰۰

«پزشکیان ایرانی‌ترین نامزد انتخاباتی» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم خسرو طالب زاده است که در آن آمده: محمدجواد ظریف در گفتار آتشین و روشنگرانه خود در برنامه مناظره سیاسی با کارشناسان صداوسیما، یک ویژگی متمایز پزشکیان را نسبت به دیگر نامزدها برجسته و بر آن تاکید کرد؛ «ایشان وطن‌پرست است». آیا ظریف با گفتار آتشین خود تنها می‌خواست در سرمای دیوان فسرده اداری و کارشناسی صداوسیما گرمایی بدمد و پرده‌ای از « گرمای قدرت معنا» در برابر «معنای قدرت منجمد» برگشاید؟ سرما و فسردگی‌ای که در نوبت مناظره با کارشناسان فرهنگی بیشتر از آن پرده‌دری شد و تمامی ترفندهای جنگ روانی و مهندسی مناظره به کار بسته شد تا با طرح پرسش‌های زنجیره‌ای و بازجویانه، قدرت معنایی کارشناسی ستاد وی را مهار کنند و این‌بار در نقش بازجو/کارشناس قواعد بازی فوتبال را به کمک مجری، کارگردان، تصویربردار و... برنامه  با به کارگیری ترکیبی از قواعد بازی های کشتی و شمشیربازی و... تغییر دهند تا میدان بازی مناظره را به حاشیه‌ها بکشانند و وقت‌کشی کنند. مهندسی مناظره فرهنگی، از افروخته شدن آتشی دیگر، دلهره و هراس داشت؛ قدرت معنایی وطن‌پرستی! آنگاه که پزشکیان در پایان این بازی مهندسی مناظره وطن‌پرستانه خطاب به دیگری گفت: تا سخن دیگری را تحمل نکنیم، نمی‌توانیم از فرهنگ سخن بگوییم.

 آیا وطن‌پرستی پزشکیان صفتی است در همنشینی و همسایگی دیگر صفات دیگر او مانند؛ پاکدستی، شجاعت، صداقت، عدالتخواهی، مداراجویی، اخلاقی بودن، یا وطن‌پرستی؛ ابرصفت و کلان منشی است از تمامی منش‌ها و خوهای وی؟ آیا وطن‌پرستی نوعی شرک و پرستش وطن در برابر یکتاپرستی و شریک کردن وطن در ترازی با پروردگار هستی نیست و تفسیری گزاف از حب وطن؟

پرستش در فرهنگ دیرپای ایرانیان، به معنای بندگی نیست. پرستش از ریشه پرستیدن به معنای نگهداری و پاسداری از چیزی است. همانند کلمه «پرستاری» که نگهداری و پاسداری و حفاظت از بیمار است نه پرستش بیمار. ایرانیان با گروش به دین زرتشت پیش از دوره اسلامی یکتاپرست بودند، شاید سقراط در این سخن فلسفی بینادین خود که گفت: همه، یکی است و از کثرت به وحدت رسید و کل را کانون فلسفه جای داد، بر سنت ایرانیان تاکید می‌ورزید که همه معانی و بت‌های ذهنی را، به «یکی» دلالت می‌دادند و می‌دانستند و اینکه کل همان جزء است؛ همان یکی بود و یکی نبود و غیر از خدا هیچکس نبود. پرستش آتش نگهداری و پاسداشت از نماد و تجلی نور آفریدگار در جهان تاریک گیتی است تا روندگان راه یکتایی با چشم دوختن به روشنایی این آتش از راه خورشید جهان مینوی و گیتی گمراه نشوند و روح خود را چون آتشی بدانند که باید به جهان مینوی و آسمانی فراز یابد و بازگردد؛ همان‌الله؛ آفریدگار و پروردگار هستی که نور آسمان‌ها و زمین است که سرآغاز و پایان هستی است؛ هم در گاه آفرینش هستی و هم در گاه رستگاری انسان. ایرانیان چون یکتاپرستی اسلام را با مبانی خود یکسان و سازگار یافتند، به اسلام گرویدند. اندیشه نورانی و حکمت خسروانی سهرودی تفسیر همین سازگاری است که میان فرهنگ ایرانی با مبانی اسلام تفاوتی ندید و حکمت و فلسفه خود را بر آمیزش افقهای ایرانی و اسلامی پایه‌گذاری کرد، برخلاف سنت تفکیکیان، که همواره راه تخالف و تضاد و ستیز را بنا نهادند و پیموده‌اند همانند مکتب مدارس نظامیه اشعریان که دانشگاه بینش ستیز فرهنگی و خردورزی و ناداداندیشی بوده است.

بنابراین وطن‌پرستی یعنی نگهداری و پاسداری از ارجمندی وطن، همچون پاسداری و نگهداری و مراقبت از مادر. پرستاری از مادر پرستش مادر نیست، پرستاری از ریشه‌های خونی و ریشه‌های بودن و هستی خود در جهان طبیعی است و پرستاری از وطن یعنی پرستاری از ریشه‌های هستی خود در جهان فرهنگ. ریشه‌هایی که به تعبیر قرآن، قبایلی و شعوبی است. خلقت بر این تمایزهای فرهنگی انسانی بنا نهاده شده است. همه انسانها در جهان خاکی و گیتی، در جایی و مکانی مسکن و ماواء و قرار دارند که آن را خانه خود می‌نامند، خانه در مقیاس فردی در جایی سکنی داشتن است و در مقیاس جمعیتی در استانی و در مقیاس ملی، در وطن و سرزمینی. هیچکس در جهان بی‌خانه و بی‌مکان و بی‌استان نیست. قبایل و شعوب یعنی هر کسی در جایی ایستاده است و در آن سکنی و قرار دارد. 

وطن یعنی ایران، یعنی استان داشتن یعنی در جایی ایستادن و بودن و قرار داشتن و از این پایگاه با دیگری داد و ستد فرهنگی کردن. بنمایه‌های دوگانه واژه «استان» هم از ریشه «ایستادن» در جایی ایستادن و بودن است و هم از ریشه «ستادن» دادوستد کردن با دیگری است. این استان داشتن بنمایه فرهنگی و اندیشه‌ای ایرانیان بوده است که همواره، در چهار راه فرهنگها زیست و سیر آفاقی و انفسی داشته‌اند. این چهارراهی بودن تنها ویژگی جغرافیایی نیست. در نهاد و ضمیر انسان ایرانی چهارراهی بودن و اندیشیدن تجلی و مظهر «داد» این قاموس هستی عالم و جامعه و فرد است. ایران جغرافیای ناب نیست، بلکه بینش و نگرشی است که از همسانی و هماهنگی میان جهان مینوی و گیتی سرچشمه می‌گیرد. 

در جهان‌نگری ایرانی، آفریدگاری و پروردگاری، بر توازنی و دادوستدی میان جهان مینوی با جهان گیتی و بر «داد» استوار و پایدار بوده است. این دو جهان که قرین هم و جهان گیتی قرینه جهان مینوی برشمرده می‌شود، تجلی «داد» است. کارویژه و خویشکاری شهریار؛ پاسداری از این داد و شهریار ستون نظام داد و مظهر آن است یا باید باشد. آنگاهی که شهریار این منش و ادب پاسداری و مراقبت از داد را از دست دهد و به دروغ دستیازد، فرة ایزدی از او ستانده و از شهریاری برکنار می‌شود. خویشکاری هر ایرانی که فرة ایرانی خود را دارد، بر سه گانه نیکی استوار و پایدار است؛ پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک. در برابر این سه گانه نیکی سه اصل دیوانی و اهریمنی سامان دارد؛ پندار دروغ، گفتار دروغ و کردار دروغ. دروغ این دشمن نور و روشنایی و پاکی و به تعبیر دیگر، گناه کبیره، در فرهنگ ایرانی مدار جهان اهریمنی و تاریکی است که در نیایش خود از پروردگار درخواست می‌شود تا آنها را از شر آن همچون شر خشکسالی و دشمن پاسداری و مراقبت کند. 

اسلام با تنزیه باورهای ایرانیان این اندیشه را کمال بخشید و به حقیقت راستین رهنمود کرد و همانند حکمت ایرانی عدل و داد را که از اسامی الهی است، در مرکز آفریدگاری و پروردگار قرار داد. سه گانه نیکی در حکمت اسلامی به صدق پندار، صداقت گفتار و صمیمیت کردار برگردانده شد و در تفکر تشیع، عدل و داد در ذیل اصول دین تا مرتبت اصلی از فروع دین فراز یافت. 

نیکی همان داد است که اکنون در جهان مدرن به مدارا و تسامح و تساهل ترجمه شده اما در تاریخ و فرهنگ ایرانی مبانی مستحکم و ادبیاتی سرشار و پرمایه‌ای دارد. مدارا برگردان تنک‌مایه‌ای از پندار و گفتار و کردار عادلانه و دادورزانه با دیگری است و دیگری را همچون خود پنداشتن و گفت‌وگو و رفتار کردن با وی است. دادوستد دادورزانه با دیگری، مستلزم در جایی قرار و سکنی داشتن است، همچون درختی ریشه‌دار و کهنسال که به اتکای ریشه‌های خود در چهار فصل طبیعت با نسیم جانبخش بهاری و گرمای سوزان تابستان و ریزش توفنده برگ‌های پاییزی و سرمای کشنده زمستان دادوستد می‌کند و در برابر تهاجم‌های شرورانه سیل، توفان و خشکسالی می‌ایستد و می‌بالد و تنومندتر می‌شود. انسان ایرانی نیز به اتکای این ریشه‌های خود با پندار دیگری داداندیشانه و خردمندانه همدلی و با گفتار دیگری دادمندانه همزبانی و با کردار دیگری دادمنشانه رفتار می‌کرده و می‌کند. 

بر این اساس، وطن در برابر فرهنگ و دین نیست و بلکه بودنی است ریشه‌دار در خانه و استان خود و دادوستدی دادورزانه با دیگری به انگیزه سفر رستگارانه از تاریکی جهان گیتی، به سوی روشنایی و نیل به نورناب است. اما وطن امری خنثی نیست و وطن ایرانی که ترجمان دادپنداری و دادگفتاری و دادکرداری است، منزگاه هویت ایرانیان است که او را با یونانیان، رومیان، هندوها، چینی‌ها، عرب ها متفاوت می‌کرده و امروز او را با هویت‌های وطنی غربی و شرقی متمایز می‌کند. اگر اسلام در ایران رنگ و بوی شیعی و دادورزی و داداندیشانه گرفته است و اگر زبان فارسی بستر فرهنگ ایران اسلامی و شکوفایی حکمت سه گانه داداندیشی و دادگفتاری و دادمندی بوده است، نشانه‌ای است از همین ریشه‌های وطن‌پرستی ایرانیان در مواجهه با اسلام. همچنان که مسلمانان عربی، هندوی و چینی و... راه وطن‌پرستی خود را پیموده اند و شریعت و طریقت و حقیقی دیگر داشته اند. فلسفه و عرفان و حکمت و فقه ایرانی/اسلامی هم همین راه وطنی را پیموده و گنجینه پرمایه و زرین آن هم میراث همین طریقت وطن‌پرستانه آن بوده است.  

در گنجینه ادبیات ایران اسلامی که دربرگیرنده آثار فردوسی، سنایی، نظامی، مولوی، سعدی و حافظ و ... است، این سه گانه نیکی و دادی در صفات جزیی‌تری مانند صداقت، شجاعت، راستی، دادورزی، همدردی و غمخواری با دیگری و در یک کلام؛ مبارزه با دروغ شرح و گسترش داده شده و در آیین جوانمردی و فتوت شکلی اجتماعی یافته است. 

در تاریخ ایرانی، به ویژه تاریخ معاصر از مشروطیت تاکنون؛ وطن‌پرستی ایرانی یا سویه و نقاب نژادپرستی و ملی‌گرایی افراطی به خود گرفته یا ذیل بدفهمی از اسلام، سویه نفی و طرد و رد و مبارزه با آن. گویی وطن‌پرستی هویتی بسته و خانه بی‌پنجره و تاریک ایدئولوژیکی است که یا باید آن را چون شمشیری آخته برضد فرهنگ‌ها و اندیشه‌ها و ادیان دیگر برکشید و بر طبل مبارزه با آنها کوبید یا اسلام را در فرازی تفسیر کرد که وطن‌پرستی در ستیز و ضدیت با بندگی و عبودیت آفریدگار و پروردگار معنی شود. وطن‌پرستی نادادورزانه در خوانشی دروغین از ناسیونالیسم و باستانگرایی و مبارزه با وطن‌پرستی در خوانشی از مسلمان و شیعه بودن، در یک چیز مشترک‌اند، انسان‌زدایی از انسان؛ کوچ دادن انسان از خانه و کاشانه و استانش و گسستن انسان از ریشه‌های تاریخی و هویتی وی و به تعبیری، انسان را معلق و آویزان کردن در آسمان و زمین و راندن به بی جا و بی‌مکان است که چیزی نیست جز آوارگی و بی‌پناهی انسان از سرزمین خود. چنین انسانی در جهان واقع وجود ندارد و اگر هم باشد انسانی سرگردان و پریشان‌حال و بی‌ریشه است. انسان درختی نیست که بتوان آن را از ریشه خود برکند و در پیت حلبی جای داد؛ با زیستی در حد نباتات و بدون میوه و بی بار و بر. انسان ایرانی و اهل دادوستد با داشتن ریشه‌های وطنی خود در خاک دادورزی می‌تواند مسلمانی خردورز و هنرآفرین و خلاق باشد و نه انسانی بیگانه از خویش و بی وطن. 

این ستیز فرهنگی با ایرانی بودن و وطن‌پرستی، یک دستاورد بیشتر نداشته است، بیدادی در پاسداری و نگهداری و مراقبت از وطن همچون مادر. این نفی امروز در دوگانه دروغین وطن یا اسلام خود را بازسازی کرده و سبب شده تا موج اعتراضات و انتقادها از وضع موجود، در ضمیرناخودآگاه نسل های سنی، گروه‌های قومی و زبانی ایرانی، در گفتمانی ناوطن‌پرستانه برضد اسلام بروز و ظهور یابد و قرائت ضدوطنی از اسلام هم بر این گفتمان دمیده است. 

دکتر پزشکیان با زبان و خوانش شخصی خود از نهج‌البلاغه و قرآن نماد گفتار و پندار و کردار وطن‌پرستی و دادخواهی شده است، نه وطن‌پرستی دروغین. وی در پندار داداندیشانه و خردمندانه و کارشناسانه، گفتار دادمندانه و کردار دادمنشانه خود نماینده و پژواک ندای پریشانی جان و حال و ویرانی خانه و از دست رفتن یک زندگی معمولی ایرانیان شده است. شخصیت و منش شخصی پزشکیان و خوی غمخواری وی در بیان دردها و رنج ها و تحقیرهای زنان و جوانان ایرانی، همدردی راستین نه دروغین با فقرا و محرومان جامعه، شجاعت در بیان و به کار بستن زبان نصحیت الملوک، پاکدستی صادقانه و... همگی گویی زبان وطن پرستانه ایرانی اکنون و اینجا شده است و گویی از ژرفای جان تاریخی و ضمیر فرهنگی ایرانیان صادقانه و پاکدستانه و شجاعانه و دادخواهانه سخن میراند. آری مسعود پزشکیان وطن‌پرست است همان گم‌شده سیاست‌ورزی امروز که نه با انسان انتزاعی جامعه شناسانه و روانشناسانه در ایران پیوندی دارد و نه با انسان انتزاعی خوانش اسلام ضد وطن‌پرستی. پزشکیان خودش است همان تباری از جوانمردی و فتوتی که در تاریخ و فرهنگ و وطن‌پرستی هزارساله ایران ریشه دارد و امروز با همه  ایرانیان، با هر گروه و قومی همدل و هم زبان و هم افق شده است. به همین دلیل ستاد انتخاباتی وی، فقط ستاد جبهه اصلاح‌طبان نیست بلکه هر جناح و گروه و چهرهای با هر گرایشی و تخصصی در این ستاد و جبهه ملی حضور و جایی دارد و گویی خود را در خانه و استان خود و با پزشکیان همدل و همزبان و هم منش می یابد؛ «ستاد وطن‌پرستی»  یا ستاد «پرستاری از ایران.»

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

ویدیو پیشنهادی

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها